خلاصه ماشینی:
"گذشته از اینها،او سلطانزاده را متهم کرد که در 0391/9031 هنگامی که سیف الله ابراهیماف باکو را به قصد ایران ترک گفت،در تهران،پس از مشورت با اعضای کمیتهء مرکزی-جواهرزاده،حسناف و رضایت-ابراهیماف در نامهای به سلطانزاده از او میخواهد که کمونیستهای ایرانی و کارگران باکو را بسیج و مجددا سازماندهی کند و سلطانزاده که در آن هنگام در مسکو بود،گویا واکنش مساعدی به این درخواست نشان نمیدهد.
برطبق ارزیابی وی،نشست باکو را«نمیتوان برطبق اصول حزب بلشویک ارزیابی کرد»و این عمدتا به علت«خصلت ناهمگون شرکتکنندگان در آن»است سیفی کمونیستهای ایرانی مقیم آذربایجان را به سه گروه مختلف دستهبندی میکرد: «گروه نخست کسانیاند که در حوزهها و صنایع نفتی کار میکنند،که دورههای مختلفی را در مدرسهء حزب دیدهاند»به نظر سیفی«از این کمونیستها که میتوانند نقش فعالی در جنبش کمونیستی ایران بر عهده گیرند باید جدا حمایت شود»سیفی میگوید،گروه دوم،«کسانیاند که در صنایع اشتغال دارند،لیکن به علت بیسوادیشان و فقدان دانش سیاسی و انقلابی به تدریج منفعل میشوند،بنابراین،نمیتوان آنان را عامل اصلی وظایف انقلابی در ایران محسوب داشت»و سرانجام، گروه سوم،که سیفی آنها را«انقلابیون گیلانی»مینامد.
نکتهای که سیفی در نامهاش با عنوان«لفاظیهای گروه سوم»به آن اشاره دارد،به وضوح حاکی از آن است که احسان الله خان و همقطارانش بر این باور بودند که همهء گروهها در اتحاد جماهیر شوروی آنان را فراموش کردهاند،روز و روزگارشان،هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ روحی،حتی بسیار بدتر از کمونیستهای قدیمی بود.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) آخرین عکس از احسان اله خان دوستدار در دست است برگرفته از آرشیو پلیس مخفی شوروی سیفی در نامهای دیگر به دبیرخانهء شرقی کمینترن،پس از تکرار اتهامات پیشین،از کمینترن درخواست کرد تا به حزب کمونیست ایران برای تربیت کادرهای کمونیست و گسیل آنان به ایران کمک کند."