خلاصه ماشینی:
"نگاه من به آنچه با نام سوسور پیوند خورده این است که وقتی او از صورت و جوهر صحبت میکند و صورت را متعلق به زبان langue و جوهر را متعلق به گفتار parole میداند،این نگاه را را هموار کرد که سی سال بعد تمایز بین واجشناسی و آواشناسی در مکتب پراگ پدید بیاید.
یعنی اگر زبانشناسی در مقام یک نقشگرا از کارکرد یک ساخت زبانی مثلا مجهول یا مبتداسازی در زبان فارسی صحبت میکند و تبیین نقشگرایانه به دست میدهد،ردهشناسان در صدد هستند که برای اشتراکات و افتراقهای بین زبانها کارکردهای نقشگرایانه و و گاهی شناختگرایانه به دست دهند.
ولی تعامل زبانشناسان را عموم مردم و حتی تحصیلکردهها نمیشناسند و عدهای هم که با این رشته آشنایی هرچند محدودی دارند(مثلا از میان نویسندگان،مترجمان و معلمان زبان فارسی)آن را رشتهای به اصطلاح تجملی،غیرکاربردی و منحصر به کلاسهای دانشگاهی تلقی میکنند؟آیا کوتاهی از زبانشناس است؟یا زبانشناس به وظیفهء خود به شایستگی عمل میکند و باقی به عهدهء دیگران است که به فراخور نیازشان از آرای زبانشناس بهره گیرند؟ -من فکر میکنم که این مطلب فقط مبتلا به زبانشناسی نیست.
به عنوان مدیر گروه زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبائی بفرمایید که چرا در گذشته هیچگاه تمایلی به پذیرفتن مناصب اجرایی-چه مدیریت گروه و چه مسئولیتهای دیگر از این دست-نداشتهاید؟چه انگیزهای باعث پذیرفتن مدیریت شده؟فراغت بیشتر،اعمال تغییر در اوضاع آموزش زبانشناسی،گسترش حیطهء اختیارات؟یا ایجاب؟ -خوب،مسئولیت اجرایی من مدیریت گروه است و خوشبختانه در گروهی هستم که همکاران نهایت همکاری را دارند،اما شاید در آینده ببینید که من از فعالیت پژوهشیام هیچ کم نکردهام و کارهایی کردهام که نتیجهء چهارده سال تحقیق هستند و امیدوارم که به زودی به ثمر بنشینند."