خلاصه ماشینی:
"شما وقتی بخواهید یک هنرمند بزرگی را بستایید و بزرگش بکنید یعنی توی حساسترین نقش چنان توانسه قالب را بگیرید که جزء لا ینفکش شده است و تا مدتها این آدم همان قالب بوده؛تا مدتها،اثر گذاشته روی شاگردانش،مخاطبش و مردم؛لذا من تصورم این است که بچههای تئاتر باید خیلی مرزهای خود را به مرزهای خداپسندانه و مردم پسندانه نزدیک بکنند،اتفاقا اگر دنبال دنیا هم باشند باید این کار را بکنند یعنی حتی نگاه آنها مادی هم باشد...
مدارس و دانشگاهها را ترغیب بکنند و یکی دیگر اینکه«عدم تحمل»!توی تلویزیون یا سینما خب به خاطر اینکه سر هر راهش یکسری کنترلهایی وجود دارد میتوانند یک سانسورهایی قرار بدهند و چون بحث سرمایهگذاری آن هم هست حتما باید برای تهیه کننده بهگونهای صرف داشته باشد که آن کار را تولید بکند ترجیح میدهد که نظرات سفارشدهنده را تأمین بکند ولی تئاتر چون کنترل روی آن نمیتواند«به هنگام»باشد به خاطر اینکه هنری زنده است و هم اینکه سفارشدهندهها آن هزینههای لازم را که باید سر این مقوله داشته باشند،ندارند.
رئیس صدا و سیما هم همینطور،مدیران شبکهها هم همینطور؛از سوی بزرگان تئاتر چه دعوتی به صورت پیوسته از روحانیون میشود؟چه نیازی به روحانیت دارند؟ آیا خودشان را نیازمند روحانیت میدانند؟!آیا میخواهند در قالب مشارکت با روحانیون کار بکنند؟!اصلا وجوه اشتراک اینها کجا است که روحانیون بتوانند سهم بگذارند،وقت بگذارند خب ما میبینیم شما که میخواهید خارج از کشور یا داخل کشور بروید مثل یک رئیس جمهور با رئیسجمهور دیگر ملاقات بکنند میگویند:عنوان این آقا کیه؟ رئیس روابط عمومی آن یا رئیسجمهور آن کشور است."