چکیده:
ارتباط و پیوند فلسفه با تجربه دینی از آن جهت است که این امر (تجربه دینی)، منبعی درونی و قابل دسترس در مورد وجود، ماهیت و افعال
خداوند است. به نظر میرسد تجربههای دینی به هنگام بررسی و تحلیل، برای صاحبان آنها ادراکی مستقیم و درونی درباره خداوند است. اما آنها
چنانکه بسیاری از فیلسوفان معتقدند، ممکن است دچار اشتباه شده باشند. بسیاری از فلاسفه بر این باورند که چنین تجربههایی به هیچ وجه همان
چیزی نیستند که برای صاحبان آنها پدیدار میشود و تجربه واقعی از حضور خدا برای هیچ کس وجود ندارد.عمده برهان فلسفی بر احتمال اینکه چنین تجربیاتی در بعضی مواقع مطابق با واقع میباشند، اصلی است که به موجب آن تجربه ظاهری هر
چیزی باید واقعی و مطابق با واقع باشد، مگر دلیل قانع کنندهای بر خلاف آن داشته باشیم. به عبارت دیگر همه تجربهها درست هستند مگر خطای
آنها اثبات شود. اگر این اصل را نپذیریم، هرگز زمینه کافی و مناسب برای اینکه تجربهای را واقعی، دینی، حسی و... بدانیم، نخواهیم داشت.هستند منتقدانی که معتقدند ما دلایل کافی بر خلاف تجربه مذهبی داریم. تنها بدین جهت که ما فاقد توانایی آزمون و بررسی تجربه مذهبی
میباشیم.اما در پاسخ این اشکال میتوان گفت: نباید احتمال داد که ادراک حسی، تنها و یگانه راه به سوی شناخت صحیح موضوع واقعی است. از سوی
دیگر عده زیادی بر این باورند که تجربه مذهبی به قدر کافی با عوامل و عناصر اجتماعی و فلسفی قابل توضیح است، بدون اینکه ایمان به «خدا» در
آن لحاظ شود.اما حتی اگر عوامل این جهانی تنها علل بی واسطه تجربه دینی مذهبی باشند، خداوند در سلسله علل به عنوان علت برتر، شکل دهنده و تعیین
کننده میباشد.بالاخره اینکه اختلاف میان تجربههای ادعا شده در مورد خدا، به ویژه در ادیان مختلف، دلیلی بر ایجاد شک در صحت تجربه دینی است. اما
برای برخی افراد محتمل است که صادقانه یک چیز را تجربه نمایند، هر چند نسبت به اینکه آنچه تجربه میکنند به چه چیز شباهت دارد، اختلاف
داشته باشند. این یک رخداد مشترک درباره ادراک حسی است.این نوشتار چند موضوع را مورد بررسی قرار داده است:1) تجربه خدا؛2) تجربه عرفانی به معنای اعتقاد به خدا؛3) ایرادات بر ماهیت تجربه خدا.
خلاصه ماشینی:
"چرا باید تصور کرد راههای ادراک حسی تنها اسباب ممکن آگاهی تجربی از حقیقت بیرون را تشکیل میدهند؟ (راه دیگری برای فهم ورای حس نیست؟) و سرانجام این که تجربه خدا، تجربهای کانونی است که طی آن آگاهی نسبت به خداوند چنان توجه انسان را به خود جذب میکند که برای لحظاتی همه چیز تحت الشعاع آن قرار میگیرد.
در نگاهی خوشبینانه بسیار نادر است که فردی آگاه شدن بر این مسأله که خداوند قوم بنی اسرائیل را از بردگی در مصر رهایی بخشید را صرفا از طریق ادارکی عرفانی امکانپذیر بداند و یا آگاهی بر این موضوع که خدا سه شخص در یک ذات است (تثلیث) را صرفا با یک تجربه خدا ممکن بداند (مگر آنکه مسأله مذکور از نظر خود شخص، گفته خدا باشد)، اما معمولا عقایدی که از چنین تجربیاتی حاصل میشوند، نقش محوری در زندگی معنوی مذهبی فرد ایفا میکنند.
ملاحظات و تأملات کلامی، خارج از حیطه بحث ما هستند، اما در خصوص دلایل فلسفی، مهمترین و شاید تنها دلیل مهم به شرح ذیل است: هر فرضی مبنی بر اینکه فرد چیزی را به گونهای خاص ادراک میکند ـ مثلا فیلی در مقابل او قرار دارد یا خداوند در حال تأیید و تقویت اوست ـ در نظر اول صحیح و قابل قبول است؛ یعنی اینکه فرد میتواند، این گونه ادراک کند، مگر دلیل قانع کنندهای بر نقض آن موجود باشد و فرض او را باطل کند."