چکیده:
نویسنده در ابتدا به شرح حال زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی و ذکر داستانهایی از ابن ابی اصیبعه در مورد شیخ میپردازد. سپس به داستان جی بن یقظان و مهمترین اسباب دل مشغولی انسانی و آن این که غریب چگونه میتواند به وطن بازگردد،اشاره میکند. همچنین در این مقاله عقیدهی شیخ سهروردی در فسلفه بیان میشود که وی فلسفهاش را که هدفش این نباشد که شخص فیلسوف متحقق به حقایق معنوی و روحانی شود جز ادعای محض چیزی نمیداند و پس از آن به تعریف حکمت اشراق میپردازد و به تقسیمبندی حکیمان در این کتاب اشاره میکند که حکیمان چند دسته هستند،گروهی را حکیم الهی میداند و گروهی دیگر را حکیم بحاث که اهل تأله نیستند و حکیم الهی نیز بر چند دسته تقسیم میشود و در پایان با اشاره به نظر سهروردی در مورد حکیم،بیان میکند که سهروردی حکیمی را در فسلفه و تجربهی روحانی و معنوی پیشرفته است در رأس سلسله مراتب حکیمان قرار میدهد و چنین حکیمی را قطب مینامد.
خلاصه ماشینی:
همچنین در این مقاله عقیدهی شیخ سهروردی در فسلفه بیان میشود که وی فلسفهاش را که هدفش این نباشد که شخص فیلسوف متحقق به حقایق معنوی و روحانی شود جز ادعای محض چیزی نمیداند و پس از آن به تعریف حکمت اشراق میپردازد و به تقسیمبندی حکیمان در این کتاب اشاره میکند که حکیمان چند دسته هستند،گروهی را حکیم الهی میداند و گروهی دیگر را حکیم بحاث که اهل تأله نیستند و حکیم الهی نیز بر چند دسته تقسیم میشود و در پایان با اشاره به نظر سهروردی در مورد حکیم،بیان میکند که سهروردی حکیمی را در فسلفه و تجربهی روحانی و معنوی پیشرفته است در رأس سلسله مراتب حکیمان قرار میدهد و چنین حکیمی را قطب مینامد.
شیخ سدید الدین محمود بن عمر گفت:وقتی خبر کشته شدن سهروردی به شیخ ما، فخر الدین ماردینی،رسید به ما گفت:قبلا دربارهی او همین سخن را با شما نمیگفتم و از همین ماجرا نمیترسیدم؟ بعضی از تاریخنگاران گفتهاند که ملک ظاهر فرمان پدرش را دربارهی شیخ فقط وقتی اجرا کرد که نامهای از پدر به دستش رسید که در آن تهدید به عزل شده بود و پس از این ماجرا از فقیهانی،که راه کشته شدن سهروردی را هموار کرده بودند،اموال فراوان گرفت و بدین طریق از آنان انتقام کشید خواه این روایت صحیح باشد و خواه نباشد،به هر تقدیر،شیخ در حالی از این عالم رخت بربست که هنوز در عنفوان عمر بود و طرح های عظیم علمی خود را به فرجام نرسانده بود.
وقتی سهروردی در قلعهی حلب زندانی بود یکی از شاگردان جوانش،به نام شمس،با او حشر و نشر داشت،اما نمیتوان به قطع و یقین گفت که این شاگرد جوان همان شمس الدین شهرزوری بوده است.