خلاصه ماشینی:
(خلعتبري،١٣٨٧: ١١٣) در برخي روستاهاي ساري، براي بند آمدن بـاران آيينـي را اجـرا مـي کردنـد کـه شـرح آن اينگونه است : «يکي از پيرزنان ده به نام «ستاره» و يکي از پيرمردان محلـه بـه نـام «ذات الله » بـه ترتيب از بالا و پايين محله با عدهاي از بچه ها هر کدام جارو به دست به دنبال ستاره کـه شـعر مي خواند و ذاتالله که بيل در دست داشت ، به تکتک خانه ها مي رفتند و وارد حياط مي شـدند و ستاره چنين مي خواند: وا وارونه وا ̂rune vava ̂va باد و باران با هم بينج توتک شيروا ̂irvabinj totak s برنج پشت بام را به ما بدهيد هر کس اماره دونه ندا ̂re dune nedaharkas ama هر کس به ما برنج نداد خنه ره وارون له بدا ̂run leh badaxane ra va خانه اش را باران خراب کند اسب ، اسب کلوم بمرده asb asb kalum bamerde اسبش در طويله مرد گو، گو کلوم بمرده gu gu kalum bamerde گاو در طويله مرد پيرمردي کلسي بمرده piremardi kelsi bamerde پيرمرد کنار کرسي مرد پيرزنا بند سي بمرده bende si bamerde ̂pirezena پيرزن دم در مرد اين جمع نيز آوازخوان به در خانه ها مي رفتنـد و مقـداري گـل بـه ديوارهـا مـي ماليدنـد و صاحب خانه مقداري شير و برنج به آنها مي داد.
» (مکي ، ١٣٧١: ١٨٤) در آيين طلب آفتـاب نيز عاملي که موجب برپايي اين نمايش واره مي شود بحراني است که در اثـر بـاران فـراوان بـه وجود آمده و حاصل آن از بين رفتن محصول يعني غـذا و اقتـصاد آن جامعـه اسـت و گـروه اجرايي به عنوان نمايندگان جامعه به شيوه خاص خود به برخورد با اين بحران که روند عـادي زندگي آنان را برهم زده مي پردازند.