چکیده:
فیلسوفان مشایی با طبقه بندی علوم به دانشهای حکمی و غیرحکمی،
بخشی از دانش سیاسی را در زمره دانشهای حکمی تحت عنوان
«سیاست مدن» قرار دادهاند و بخش دیگر آن را که ذیل دانش فقه قرار
میگرفت با نام «سیاسیات» جزو دانشهای غیرحکمی جای دادند. هر
چند هر دو دسته دانشهای فوق برای «رئیس اول» و «رؤسای افاضل»
بیانگر یک حقیقت به دو شکل متفاوت بود ولی «رؤسای سنت» حقایق
سیاسی را نه براساس قواعد عقل که به وسیله قواعد زبانشناسی به دست
میآوردند؛ از این رو فرآیند سیاسی در مدینههای رئیس اول و رؤسای
افاضل با آنچه در مدینههای سنت جاری بود تفاوت مییافت، هر چند همه
این مدینهها فاضله تلقی میشدند.
فیلسوفان مشایی با تأسیس اصل «سعادت» زندگی سیاسی را بر اساس
آن و نه «اصالت فرد» یا «اصالت جمع» یا «اصالت گروه» تحلیل میکردند.
طبقه بندی جوامع به فاضله و غیرفاضله و دسته بندیهای درونی هر یک از
آنها بر همین اساس انجام میگرفت. «اصالت سعادت» برای آنها زوج
مفهومی «سعادت حقیقی» و «سعادت پنداری» را فراهم میآورد. این اصل
همچنین در کاربردی تجویزی، آرمانشهر حیات سیاسی را ترسیم میکرد.
خلاصه ماشینی:
"همانگونه که از مرور شیوه طبقه بندی علوم به وسیله فیلسوفان مشایی آشکار میشود، مجموعه دانشهای سیاسی به طور کلی در سه جایگاه متفاوت قرار میگیرند: نخست، در زمره دانشهای فلسفی ـ در نزد فارابی تمامی شاخصههای علوم سیاسی و در نزد دیگر فیلسوفان بخشی از آن که تحت عنوان سیاست مدن قرار میگیرند؛ دوم، جزو دانشهای قرار دادی بشری ـ طبق طبقه بندی خواجه آنچه که سیاست نامه خوانده میشود و خود او آنها را علم آداب و رسوم سیاسی مینامد؛ سوم، جزو دانشهای قرار دادی دینی که همان فقه سیاسی خوانده میشود.
به این ترتیب است که اجتماع فاضله مبنی بر رئیس اول، رئیس مماثل، رئیس سنت و افاضل از یک سو، و اجتماعات ضروریه، بداله، خساسه، کرامیه، تغلبیه و جماعیه در هر یک از اجتماعات سه گانه دیگر، از سوی دیگر، همگی در پرتو شناخت سعادت برین و تلاش در جهت رسیدن عملی به آن و یا قصور در یکی از این دو امر به وجود میآید؛ از این رو هر چند فیلسوفان مشایی وجود اصناف، گروهها و تقسیمات اقتصادی و اجتماعی را در جوامع انسانی میپذیرند، ولی در تحلیل زندگی اجتماعی بدانها اهمیت اساسی را نمیدهند، چرا که معیار سعادت و دو مفهوم متقابل سعادت حقیقی و سعادت پنداری محور بنیادین طبقه بندی اجتماعات و معیار تحلیلی آنها تلقی میشود."