خلاصه ماشینی:
"اکنون این پرسش وجود دارد که چرا سقراط موضوع زیبایی را پیش کشیدهاست؟ با آنچه از نظر گذشت بروشنی اساسی بودن مسأله زیبایی یا «حسن» (در مقابل قبح) برای تعریف صحیحی از فرهنگ، ادب، قانون، حقوق، رسوم و عادات، حکومت و سیاست و بسیاری از مباحث حکمی و علمی برملا میشود؛ زیرا از همین خاستگاه فکری است که مذاهب فلسفی انشعاب مییابند و مکتبهای سودگرایی، لذتگرایی، حقیقتگرایی و تجربهگرایی و...
این درست است که پدیدآمدن نوعی فرهنگ به وجود قبلی عناصری بستگی دارد که در تکوین آن سهم دارند، لیکن این امر را نباید نادیده انگاشت که فرهنگ، پس از تحقق و تشخص خود به تأثیرگذاری روی مجموعه میپردازد (متناسب با هر اقتضای طبیعیای که فعلا داراست)؛ مثلا (براساس نظریه معماری لوئی سالیوان) شکل ساختمانها و معماری شهرها را میتوان با شناخت کامل هدفهایی که (مردم) در ساخت آن داشتهاند دریافت کرد؛ و این به معنای کارکرد فرهنگ در معماری است.
»18 اتخاذ چنین روش فهم متعادلی در تجربهگرایی بازخورد وجود این اندیشه بوده است که: نظریههای عملیای که [ظاهرا] با یکدیگر ناهمسازند هر یک میتوانند با همه دادههای تجربی معلوم سازگار باشد تا جایی که فقط ویژگیهای نامنطقی سادگی، راحتی و سودمندی (utility: مطلوبیت)، میتواند دلیلی برای انتخاب از میان آنها فراهم آورد.
افلاطون از بخش اول به عنوان ادراکات ضروری که پایه ادراکات نظری را در بخش دوم میسازند یاد میکند؛ یعنی معقولات در نظر وی گر چه نظری هستند، اما مبتنی بر حس و مشاهدهاند: «چنانکه گفتم نفس انسانی برای درک این طبقه از معقولات مجبور است فرضیاتی به کار برد و به مبدأ نمیرسد؛ زیرا از فرضیه تجاوز نمیتواند کرد، بلکه از تصاویری استمداد مینماید و آن همان اشیائی است که شبح آن در یک طبقه پایینتر یافت میشود."