چکیده:
«جامعهی دینی بدون تشکیل حکومت دینی تحقق نمییابد». این جمله پیام کلی مقالهای است که در پی خواهد آمد، اما تحقیق پذیری آن در گرو بیان و تبیین دو مقولهی «انسان» و «حکومت» است، که نویسنده کوشیده است تا نخست، ترسیم واقعی از چهرهی انسان در معرفت دینی با مقایسهی آن با انسانشناسی طبیعت گرا، بنماید.
لب مطلب این است که در اسلام، برخلاف مکاتب طبیعت گرا، حقیقت تجزیه نمیشود و از این رو، در این دیدگاه الزامات اجتماعی مذهب جزء لوازم حقیقت مذهب است؛ دنیا عین آخرت و آخرت دنباله دنیا است؛ و لذا انسان اسلام، مسؤول است زیرا هدفدار است.
در همین ارتباط، نویسنده خاطر نشان میسازد که علت عقب افتادن شرق اسلامی دنباله روی فاقد عقلانیتی بوده است که ملل اسلامی از سرمایهی معنوی خود غافل شدهاند و سمعا و طاعتا از فلسفهی غرب تبعیت کردهاند.
مسألهی دوم، یعنی حکومت نیز براساس نوع معرفتی است که دین از انسان ارائه میدهد و لذا مسؤولیت ادارهی امور جامعه یک کوپراسیون همانند همهی شرکتها نیست. همچنین مسؤولان امور جامعه براساس احساس مسؤولیت دینی در چارچوب شناخته شدهای حکومت را در دست میگیرند که در منشور امیرالمؤمنین علیهالسلام به مالک اشتر و سایر افاضات ایشان در نهج البلاغه و کتابهای حدیث بیان گردیده است.
نویسنده، در پایان، با عطف توجه به پارهای از آموزههای معرفتی امام علی علیهالسلام نسبت به روشهای بهینهی کشورداری و مردم داری مقالهی خود را به پایان میبرد.
خلاصه ماشینی:
"یعنی هر چند که صورت همهی ما انسانی است، اما در تبدیل سیرت خود به انسان باید تلاش کنیم تا آن که انسان بالفعل گردیم و این همان هدفی است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در فلسفهی بعثت خود فرمود که: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» یعنی: بعثت من در واقع، برای نهایی کردن اخلاق کریمه است.
چرا در منطق علی ابن ابی طالب علیهالسلام ، عدالت و حقوق مردم این قدر مقدس است و امر دینی و در ردیف حدود الهی محسوب میشود؟ برای این که حدود الهی اصلا برای حفظ حقوق معنوی و مادی همین انسان آمده است و اگر انسان نبود دین هم نبود، یعنی اصلا دین لازم نبود.
در حکومت اسلامی، مسؤولین حکومت و دولت باید به فکر حل کینههای مردم باشند، نباید بگذارند عقده و کینه در مردم به وجود بیاید و این عین تعبیر حضرت امیر علیهالسلام است که فرمود: "اطلق عن الناس عقدة کل حقد" (نهج، ک 53 ، بند 20)؛ نگذار گرهی در دل مردم بیفتد و گره کور بشود.
زیرا که: "فان فی الناس عیوبا الوالی احق من سترها"؛ (نهج، ک 53 ، بند 21-24) طبعا در میان مردم مشکلات اخلاقی وجود دارد، مشکلات مالی دارند، دچار فساد میشوند، و انواع عیوب هست، "اما الوالی احق من سترها" حکومت سزاوارترین کسی است که تا میتواند عیب مردم را بپوشاند، و نگذارد آبروی افراد در جامعه برود، از آبروی افراد - حتی اگر خطا کردند و فاسدند - تا میتواند باید حفاظت کند، مگر این که بداند تجری و عنادی دارند یا به حدود الهی تجاوز کردهاند."