خلاصه ماشینی:
"بنابراین بازهم «فلسفه اسلامی» از انتسابش به اسلام، صحت وقداستبه دستنمیآورد (بگذریم از اینکه شاید هیچ کس تسمیه فلسفهای مخالف تعالیم اسلامی را به «فلسفه اسلامی» نپسندد و موجه نداند); و دیگر اینکه: اگر بخواهیم آنچه را از زمان کندی تا کنون حاصلآمده است، به این معنای چهارم، «فلسفه اسلامی» بدانیم، باید تحقیق کنیم در اینکه آیا موضوعات مسائل این مجموعه واقعا همان اموری است که قرآن و روایات در باب آنها سخن گفتهاند و بدانها اهتمام داشتهاند یانه.
برخی از علمای دین، نه تنها در اسلام بلکه در سایر ادیان هم، با علم کلام و فلسفه به این دلیل مخالفت ورزیدهاند که معتقدند در این علوم بیجهتبر محتوای گزارههای دینی تاکید میشود; در حالی که آنان بر این عقیدهاند که باورهای اساسی، ساده و روشن هستند و آنچه حائز اهمیت است، عمل به دین از طریق شعائر، اطاعت از قوانین، جهاد و غیره می باشد.
اول اینکه: علم کلام وعدهمیدهد که از تعالیم دینی دفاع عقلانی کند، اما (به نظر این علما و متفکران) بعید نیستیا بسیار محتمل است که نتواند و در آن صورت، عجز این علم در عامه متدینان اثر منفی بگذارد; دوم اینکه حتی در موارد توفیق هم، این علم متدینان را با بسیاری شبهات و بدعتها آشنا کند و آرامش ذهنی و روحی نخستینشان را زایل میسازد; و سوم اینکه انس و الفتبا علم کلام بتدریج آدمی را به جایی میکشاند که غلبه بر خصم دین و مذهب را تنها وظیفه و تکلیف دینی خود میانگارد; یعنی گمان میکند که برای او همین قدر کفایت میکند که در مناظرات و مجادلات عقیدتی پیروز شود; و این خیالی استباطل، و نجات و فلاح جز از طریق ایمان و عمل صالح و تقوا و ورع امکانپذیر نیست."