خلاصه ماشینی:
"هدف ما از به کارگیری این جملهها چیست و با آنها چه کاری انجام میدهیم; آیا مخاطب را از وصفی واقعی و خارجی به نام «خوبی» که مصاحب و قرین عمل x است، آگاه میکنیم؟ آیا میخواهیم با گفتن« x خوب است» او را به انجام دادن عمل x دعوت کنیم؟ آیا میخواهیم با این جمله احساسات وی را به انجام x برانگیزیم؟ آیا میخواهیم موافقتخود را با عمل x ابراز کنیم، یا میخواهیم از موافقتخود با عمل x خبر دهیم; آیا ممکن استبا گفتن یکی از این جملهها، همه این کارها را انجام داد؟ آیا ممکن است غرض از بهکارگیری این جملهها چند هدف در طول هم باشد؟ اساسا «خوبی» چگونه مفهومی است؟ آیا مفهومی است ناظر به وصفی طبیعی و تجربی، یا وصفی ماورای طبیعی که به هر حال در خارج موجود است؟ آیا مفهوم «خوبی» خالی از هر گونه محتوای ناظر به واقع، و خالی از هر گونه ارتباط با امور ناظر به واقع است؟ این پرسشها درباره مفاهیم دیگر اخلاقی نیز بجاست.
اگر تلاش در جهت پرسشهای یاد شده به ثمر بنشیند و قرین توفیق باشد، مسائل دیگر همچون مسائل معرفتشناختی اخلاق نیز پاسخ خود را مییابند; مسائلی همچون: چگونه باید پاسخ مسائل اخلاقی را به شکل معقولی سامان دهیم؟ آیا اخلاقیات از جمله اموری است که هیچگاه راهی را برای استدلال و تفکر عقلی برنمیتابد و حوزه آن تنها به دست احساسات سپرده میشود؟ بر فرض که استدلال عقلی در اخلاقیات راه داشته باشد، آیا لازم است که ورای مسائل اخلاقی، مجموعه امور ناظر به واقعی باشد تا تلاشها و کوششها مصروف کشف آنها شوند، یا این که مقوم اخلاقیات فقط جعل و اعتبار است و، مستقل از جعل و اعتبار آدمیان، اخلاقیات هویتی ندارند؟ پژوهش در پاسخ به چنین پرسشهایی منجر به پیدایش نظریههایی میشود که با نظریههای دستوری متفاوت است; زیرا مقصود از این نظریهها هدایت رفتار و عمل نیست."