چکیده:
قوت القلوب فی معامله المحبوب و وصف طریق المرید الی مقام التوحید، اثر ابوطالب مکی، متن سازمانی و متمکنی است که در تثبیت و تخلید گفتمان تصوف بسیار موثر بوده است؛ زیرا جریان فربه تصوف در اواخر سده دوم در بستر دین مفصل بندی شد و از میان گفتمان های معارضی چون فقاهت و کلام و فلسفه گذشت. این جریان در دوره ای تکوین یافته که عقل گرایی افراطی، جدال های فقهی، مناقشات فلسفی و نزاع های سیاسی و اجتماعی بر کل جامعه اسلامی سایه افکنده بود. ایده پردازان تصوف، با بررسی و شناخت خلاها و دال های تهی، رهیافت های حاکم بر جامعه را به مدد منطق تفاوت گفتمانی گزاره های غایب و مهجور برجسته کردند و با استمداد از شیوه تاویل، گزاره های گفتمانی خود را پربار ساختند و کم کم توانستند گفتمان تصوف را منسجم کنند و غالب این اهتمام، به صورت عینی، تا حدودی در کتاب قوت القلوب، که آن را ملتقای دو گفتمان دانشمندی و بینشمندی می دانیم، تبلور یافته است. برای تحصیل این مهم، از روش و الگوی تحلیل گفتمانی جفت گفتمان ساز لاکلاو و موفه بهره جستیم و نشان دادیم که ابوطالب مکی چگونه توانسته گزاره های غایب، مهجور و تهی شده فقه را با استفاده از شیوه تاویل ترمیم کند.
Qotol-al-Qolob is an organismic and rich text that has been very effective in stabilizing the Sufist discourse. This is because of the flow of Sufism articulated in the late second century in the context of religion and passed through contradictory discourses such as jurisprudence, theology, and philosophy and then emerged in a period that radical rationalism, jurisprudential controversy, philosophical conflicts as well as political and social quarrels spead over the entire Islamic world. The ideologues of Sufism highlighted absent and separated propositions with the help of the logic of discursive difference and by studying and recognizing dominant approaches. They were gradually able to successfully integrate and dominate the Sufist discourse. This is visualized in Qotol-al-Qolob which we consider to be the confluence of two scholarly and insightful discourses. To achieve this important point we use the method and discourse analysis of La Clau and Mouffe and we show how Abutaleb Makki could renovate the absent, excluded, and depleted propositions of the jurisprudential discourse by the use of interpretation model.