خلاصه ماشینی:
"شریعتی:به چند نکته اشاره کردید:یکی اینکه این آثار برداشتهای رنگی از زندگی خود شماست،دوم اینکه برای بیان برداشتهای رنگی خود، سبک آبستره را انتخاب کردهاید و میخواهید موضوع لو نرود،سوم اینکه از تعیین عنوان سرباز زدید تا ذهن مخاطب بتواند آزادنه پرسه زند،چهارم از هم جداافتادگی حوزههای مختلف هنر از یکدیگر و از حوزههای دیگر در ایران،و دستآخر مسئلهء مخاطب یا بهتر است بگوییم نبود مخاطب.
در یک کلام مسئله این است که یک اثر نقاشی و آن هم از نوع آبستره و انتزاعیاش -که بنا به تعریف بیان انتزاعی،دریافتهای مادی خالق اثر از محیط پیرامون و یا به عبارتی برقراری نسبتی جدید با واقعیت است-چگونه میتواند مخاطبی را دعوت به تماشا کند که هنوز توانایی فاصله گرفتن از امر واقع را ندارد،قادر به پرسهزدنهای آزاد ذهنی نیست،خواهان هدایت شدن است،از رهاشدگی میترسد و از همه مهمتر به کلیشههای روشن و واضح عادت کرده است؟در وهلهء اول،پاسخ روشن است:به هیچوجه نمیتواند.
جامعهء ما به مدرنیته مبتلاست و هنوز آن شریعتی:مسئله این است که یک اثر نقاشی و آن هم از نوع آبستره چگونه میتواند مخاطبی را دعوت به تماشا کند که هنوز توانایی فاصله گرفتن از امر واقع را ندارد،قادر به پرسهزدنهای آزاد ذهنی نیست،از رهاشدگی میترسد و از همه مهمتر به کلیشههای روشن و واضح عادت کرده است؟ مواجهه با امر مدرن را تبدیل به یک موقعیت خودآگاه فرهنگی نکرده است.
شریعتی:تا هدایت شود به سمت هدفی که شما تعیین کردهاید یا نگاه کردن بیاموزد؟گمان من این است که مواجهه با اثر هنری و تجربهء نفهمیدن و تلاش برای فهمیدن و دستآخر کسب توانایی نگاه کردن،مهمتر از تعیین هدف است و مهمتر از هدایت مخاطب."