چکیده:
خروج از برجام، با این ادعا که این توافق نتوانسته مهاری بر اقدامات و سیاستهای منطقهای ایران باشد، نقطه عطفی در استراتژی منطقهای ایالاتمتحده آمریکا در خاورمیانه بود. موضوعی که عموما ذیل مفهوم «استراتژی مهار» در دولتهای قبلی ایالاتمتحده به اشکال مختلف پیگیری شده بود، در دوره ترامپ باعنوان «محاصره استراتژیک» ذیل «کمپین فشار حداکثری» تعقیب شد. در این راستا ایالاتمتحده آمریکا به عنوان بازیگر امنیتیساز، تلاش کرد ادراک امنیتی و تهدیدآمیز خود از اقدامات منطقهای ایران را در چارچوب یک «استراتژی دوسطحی» به مخاطبان امنیتیسازی (خاورمیانه و اروپا) تسری دهد. در سطح اول؛ با اتخاذ «رویکرد سلبی» و با هدف معرفی و بازنمایی جمهوری اسلامی ایران به مثابه تهدید علیه ثبات و امنیت منطقه، مشروعیتزدایی و بیاعتبار کردن جایگاه و اقدامات منطقهای ایران در دستورکار قرار گرفت. در سطح دوم؛ ایالاتمتحده با اتخاذ «رویکرد ایجابی»، سعی کرده است زمینه و بستر لازم برای همراهی و مشارکت متحدان خود با هدف اجماعسازی در ایجاد و کاربست سازوکارهای مقابلهای (در طیفی از تحریم، تهدید، اعمال زور تا مذاکره) با این تهدید برساخته را فراهم آورد. یافتههای پژوهش نشان میدهد که اگرچه ایالاتمتحده آمریکا در سطح اول استراتژی تهدیدسازی نسبتاً موفق بوده است، اما در سطح دوم که لازمه اقدامات ایجابی از جانب مخاطبین تهدیدسازی است، نتوانسته است همراهی لازم را به دست آورد. روش مورد استفاده این مقاله توصیفی- تحلیلی بوده و از ابزار کتابخانهای، اسنادی، منابع الکترونیکی و پایگاههای اینترنتی و اظهارات مقامات مربوطه برای گردآوری دادهها استفاده شده است.
The Withdrawal of JCOPA, with this claim that this agreement has not been able to curb Iran's regional actions and policies, was a turning point in the US regional strategy in the Middle East. The issue, which was generally pursued in various forms under the concept of "containment strategy" in previous US administrations, was pursued during the Trump era as a "strategic encirclement" under the "maximum pressure campaign." In this regard, the United States, as a securitizing actor, sought to extend its security and threatening perception of Iran's regional actions to securitizing audiences (Middle East and Europe) within "Two-level strategy". In the first level; By adopting a "negative approach" with the aim of introducing and representing the Islamic Republic of Iran as a threat to the stability and security of the region, de-legitimization and discrediting of the Iran’s region actions and position was put on the agenda. At the second level; by adopting a "positive approach", the United States has sought to provide the adequate context for its allies to engage in consensus-building and use countermeasures (ranging from sanctions, threats, coercion and negotiation) to this constructed threat. The findings show that although the United States has been relatively successful in the first level of the threatening strategy, but it has not been able to obtain the adequate support in the second level, which requires positive action from the threatening audience.
خلاصه ماشینی:
ir@bagheri٦٨ چکيده خروج از برجام ، با اين ادعا کـه ايـن توافـق نتوانسـته مهـاري بـر اقـدامات و سياسـت هـاي منطقه اي ايران باشد، نقطه عطفي در استراتژي منطقه اي ايالات متحده آمريکـا در خاورميانـه بود؛ موضوعي که عموما ذيل مفهوم «استراتژي مهار» در دولت هاي قبلي ايـالات متحـده بـه اشکال مختلف پيگيري شـده بـود، در دوره ترامـپ بـاعنوان «محاصـره اسـتراتژيک » ذيـل «کمپين فشار حداکثري» تعقيب شد.
بخشـي از دليـل ايـن اقـدام (خـروج از برجام ) را بايد در شخصيت دونالد ترامپ و انگيزه هاي او از سياسـت هـاي تقـابلي با رييس جمهور پيشين آمريکا؛ باراک اوباما و نابودي ميراث او جستجو کرد کـه در ساير حوزه ها نيز همچون بهداشت و درمان (اوباماکر١)، محيط زيست (موافقت نامـه پــاريس ٢)، تجــارت آزاد (تــرانس پاســيفيک ٣، موافقــت نامــه مشــارکت تجــاري و سرمايه گذاري فراآتلانتيک ٤) و به ويژه رويکرد عمل گرايانه اوباما نسبت به متحدان منطقه اي ايالات متحده همچون اسـرائيل و عربسـتان سـعودي قابـل مشـاهده اسـت ؛ دلايلي که هرکدام ميتواند موضوع پژوهش مستقلي باشد.
يافته هاي پژوهش در اين بخـش نشـان ميدهد که اقدامات ايالات متحده آمريکا در معرفي و بازنمايي ايران به عنوان تهديـد امنيت و ثبات منطقه اي، توانسته است تاحـدودي مخاطبـان امنيتـيسـازي بـه ويـژه شرکاي اروپايي و منطقه اي را با ادراک امنيتي خود همراه کند.