چکیده:
افلاطون برای دلالت بر آنچه که به «نظریۀ مثل» معروف شده است، اصطلاحات و الفاظ گوناگونی به کار برده است. توجه به مجموع این اصطلاحات و معانی و محل و چگونگی استفادۀ افلاطون از آنها برای فهم این نظریۀ او حایز اهمیت است. در این مقاله مهمترین الفاظ مورد استفادۀ افلاطون را در این خصوص مورد بررسی قرار دادهایم.
خلاصه ماشینی:
"2 اختلاف میان تفسیرهای گوناگون نظریۀ مثل افلاطون به اندازهای زیاد است که برخی از آنها این نظریه را منادی کنار گذاشتن عالم محسوس و ملموس و زیستن در جهان معقول و مجرد و آرمانی و شاید انتزاعی و غیر واقعی میشمارند، در حالی که برخی دیگر آن را کوششی برای نجات جهان محسوس و متغیر از چنگال دو دیدگاه متقابل هراکلیتوسی و پارمیندسی تلقی میکنند.
بر همین اساس به نظر میآید یکی از راههای پی بردن به منظور اصلی افلاطون و رسیدن به تفسیری جامع و واقع بینانه دربارۀ نظریۀ مثل این است که به همۀ سخنان او یکجا و در قیاس با یکدیگر توجه کنیم و یکی از مستلزمات چنین کاری این است که ببینیم او کدامین الفاظ و اصطلاحات را برای دلالت بر نظریهاش، یعنی دلالت بر عالم مثل، به کار میبرد.
افلاطون این دو واژه را به جای یکدیگر به کار میبرد و هر دو واژه را بارها در معانی غیر اصطلاحی آنها (و از جمله، به معنای «صورت محسوس») نیز مورد استفاده قرار میدهد؛ اما، به طور کلی میتوان گفت استفادۀ افلاطون از واژۀ (جمع ) برای دلالت بر آنچه اصطلاحا «مثل افلاطونی» نامیده میشود روشنتر و برجستهتر است (راس، 1951، صص 16-15) 4- واژههای و هر دو از مصدر(به معنای «بودن») هستند؛ در عبارت نیز کلمۀ از همین مصدر است.
8- با نگاهی مجدد به آنچه تا اینجا آوردیم، میتوان گفت که علاوه بر مقاصد تعریفی سقراط در محاورات اولیۀ سقراطی، در مجموع این اصطلاحها یامعنای «بودن» مدنظر است (واقعیت مثل)، یا معنای «دیدن» (به چشم عقل، در دیالکتیک صعود یامقام جمع) و یا معنای «طبقهبندی کردن» (بیان کردن از سوی کسی که دیده است، در دیالکتیک نزول یا مقام تقسیم)."