چکیده:
یکی از وجوه تفاوت میان اقتصاد اسلامی و اقتصاد متعارف، در مبانی معرفت شناختی آنهاست. تأثیر معرفتشناسی برعلوم اجتماعی از جمله اقتصاد، حداقل میتواند از سه بعد: متدلوژی علوم، محتوای نظریههای علمی و قلمرو علوم باشد. تأثیر معرفتشناسی در متدلوژی اقتصاد، به گونهای است که پذیرش نوعی خاص از معرفتشناسی، مستلزم اتخاذ روشی خاص در بررسی مسائل اقتصادی است. به همین جهت، شیوههای به کار گرفته شده در اقتصاد، نتیجه دیدگاههای معرفتشناسانه اقتصاددانان است. پذیرش عقلانیت جامعنگر اسلامی، این امکان را برای نظریهپرداز اقتصاد اسلامی فراهم میسازد تا خود را محصور در روشهای تجربی و ریاضی نسازد؛ بلکه به تناسب موضوعات، از روشهای گوناگون تحلیل استفاده نماید و بویژه اثرپذیری رفتار اقتصادی را از آموزههای دینی تبیین کند.
خلاصه ماشینی:
"را این راستا، ابتدا با مروری بر ادبیات بحث، منشأ منطقی ارتباط میان معرفت شناسی و اقتصاد را آشکار خواهیم کرد، و میزان نقش آفرینی معرفت شناسی بر حوزه اقتصاد را تا حدی نشان خواهیم داد و سپس به عنوان نمونهای از مباحث معرفت شناسانه، به تبیین عنصر عقلانیت در اسلام و غرب خواهیم پرداخت، در پایان نتیجهگیری بحث و چند پیشنهاد خواهد آمد، بنابراین، لازم است آنچه را که در پی میآید، فقط به عنوان طرح مسئله و درآمدی بر این مبحث تلقی کرد.
ما تنها به عنوان نمونهای از تأثیر دیدگاه عقلی فلاسفه اروپا در روش ریاضی به کار گرفته شده در اقتصاد و نیز شکل گیری نظریات اقتصادی، این سخن پیرو مینی را گواه میآوریم که مینویسد (مینی ، 1375، ص 40): « در ]کتاب[ «تحقیقی درباره فهم بشر»، لاک سلسله مراتبی برای منابع شناخت وضع میکند.
» بنابراین، اگر ما از دیدگاه اسلامی برخوردار باشیم، که انسان را دارای عقل جامع میداند که از همه انواع عقلانیت بهرهمند است، پیش از آنکه به ابزارها بیندیشد عقلانیت اهداف را مورد توجه قرار میهد، عنان اختیار امیال خویش را به عقل سلیم جامع نگر میسپرد، عدالت را هدف والای اجتماعی خویش میداند، احکام عقل عملی و قوانین شرعی الهی را حاکم بر رفتار خویش میداند و در این چارچوب در پی منافع مشروع خویش است، در این صورت گزاف نخواهد بود اگر ادعا کنیم که ماهیت دیدگاهها و تحلیلهای اقتصادی ما نسبت به رفتار اقتصادی چنین انسانی در مقایسه با دیدگاهها و تحلیلهای اقتصاد متعارف، باید از اساس دگرگون گردد."