خلاصه ماشینی:
"به عنوان نمونه، یکی از نویسندگان مصری به نام «عبده الشمالی» در کتابی که درباره تاریخ فلسفه نوشته است، چنین میگوید: در برخی از خطبههای امیرالموءمنین علیه السلام آرایی وارد شده که شبیه کلام معتزله ومخالف اشاعره و اهل حدیث و مشبهه است که تمسک به ظواهر قرآن را ضروری میشمارند.
ابن ابیالحدید معتزلی هم اصرار دارد که کلام حضرت را بر رأی معتزله تطبیق کند و به همین جهت است که در شرح و تفسیر جمله: «وکمال الاخلاص له نفی الصفات عنه» میگوید: این جمله تصریح است به توحید معتزله، یعنی نفی صفات قدیمهای که اشاعره و دیگران آنها را اثبات میکنند.
چگونه ممکن است که استاد و معلم همه حکیمان و فرزانگان یک جا اثبات صفت کرده باشد گیرم صفت نامتناهی و یک جا نفی همه صفات به طور مطلق نماید؟ چگونه ممکن است این دو گانگی را در یک خطبه که همه اجزای آن منسجم و به هم پیوسته است، توجیه کرد؟ او تعارض را این گونه رفع کرده که در جمله «الذی لیس لصفته حدمحدود» صفت را به معنای کنه دانسته و گفته است: منظور نفی احاطه بر کنه ذات است.
مرحوم مجلسی در کتاب مرآة العقول میفرماید: «چون امام علیه السلام جهت کیفیت و صفت زاید را از خدا نفی کرد و میدانست که این جا لغزشگاه قدمهاست، فرمود: باید از جهت تعطیل یعنی نفی صفات به طور کلی و ووقوع در جانب سلب این اوصاف الهی و نقایص آنها و از جهت تشبیه یعنی صفات او را مانند مخلوقین قرار دادن خارج شد.
هر چند ظاهر کلام امیرالموءمنین علیه السلام این است که برای خدا اثبات صفت کرده، ولی هر که را انسی به کلام عرب باشد، میداند که چنین نیست."