خلاصه ماشینی:
"ولی اینان نیز زخم دارند و چهرههایشان آکنده از زخمهای نبردهایی است که ناگزیر به جنگیدن در آن بودند،اینان به سختی نفس میکشیدند و صدای ایشان بس زود بلند میشدو یک کاردار[دیپلمات]حرفهای که گاهگاهی گوته را میدید و با او سخن میگفت،در حق او به فرانسوی چیزی گفته بود که گوته خود آن را چنین ترجمه کرده است:«این هم یکی از کسانی است که در زندگی سختیهای بسیار دیده است!»او اضافه کرده است:«اگر آثار رنجهایی که تحمل کردهایم و کارهایی که مشقت آن را کشیدهایم از چهره ما محو نشده باشد،جای شگفتی نیست.
فلسفه شوپنهاور همیشه باید به این ترتیب تفسیر شود: فردیت به وسیله فرد تنها برای خودش،تا آنکه بتواند درباره نیاز و بدبختی و محدودیت خود،بینشی به دست آورده،پس از آن طبیعت پادزهر و تسلیتهای خود را یاد گیرد که آن نیز قربانی کردن نفس،تسلیم شدن به اهداف شریفتر-و برتر از همه عدالت و شفقت است.
چه آسان میتوانند رشته اندیشه و استعدادشان را با بیدقتی به دست رخدادها بسپارند و سرانجام به عنوان فردی انسانی از بین بروند و زندگی غیر طبیعیای که جز دانش ناب نباشد،بگذرانند یا آنکه به موافق یا مخالف بودن با همه چیز معتاد شوند و خلاصه به حدی نسبت به حقیقت بیاعتنا گردند و مجبور شوند بیگستاخی یا اطمینان-یعنی پیوسته در انکار و شک-زندگی کنند،نگران و ناراحت،نیمه امیدوار،همیشه انتظار آن را بکشند که خلاف انتظارشان ثابت شود:«هیچ سگی حاضر نیست که به زندگی از این دست ادامه دهد!»11خطر سوم،همان سنگ شدن در سپهر اخلاقی و خردورزی است."