چکیده:
مقاله حاضر در یک نگاه اجمالی به موضوع فلسفه فقه، در مقام نقد و بررسی دیدگاهی است که علم فقه
را ناقص، محدود و برای اداره و تدبیر زندگی اجتماعی، ناتوان دانسته و بر این باور است که این علم،
حیلتآموز، ظاهربین، مصرفکننده از دیگر علوم، تابع و متأثر از تحولات اجتماعی و سیاسی، تکلیفمدار و نه
حقمدار است و جامعه فقهی را نیز لزوما یک جامعه دینی ندانسته و فقه را در پیشبرد جامعه مدرن، ناکارامد
معرفی کرده است.
این مقاله در فضایی صمیمی به نقد و تحلیل دیدگاه یادشده پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"اینکه سوءالکننده میگوید علم بشری همواره ناقص است و ناقص احتیاج به تجزیه و تحلیل دارد، آیا مقصودش این است که فقه ما پاسخگوی نیازهای امروز بشر نیست؟ اگر مقصود این باشد، پذیرفته نیست زیرا فقه ما پاسخگوی تمام احکام و حوادثی است که امروزه رخ میدهد.
در مورد بخش اول باید گفت مقصود از اینکه میگویند فقه علم دنیوی است یعنی چه؟ اگر منظور این باشد که روابط مردم را در این دنیا بیان میکند، حرف درستی است.
همه ناظر به امور دنیاست و اگر منظور این است که فقه بار منفی دارد و کاری به غیر دنیا، کمال خلق و تهذیب نفس ندارد، سخن نادرستی است؛ زیرا بخشی از فقه ما را عبادات تشکیل میدهد، آیا عبادات ما ______________________________ 1 - میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل ج16، مؤسسه آل البیت، قم، 1408ق.
اسلام کمال دارد و فقه و اخلاق و عرفان اسلامی نیز دارای برنامهاند؛ چرا آنها را از هم جدا میکنند؟ انتظار اینکه فقه پاسخگوی همه نیازها باشد، مثل این است که بگوییم فیزیک باید پاسخگوی شیمی هم باشد.
اما اینکه فقه اسلام اقل برنامه را ارائه نموده است، در پاسخ باید گفت که از دیدگاه فقهی، اسلام دین خاتم است و دین خاتم نمیتواند به تمام جزئیات بپردازد؛ چرا که هر قرنی برای خود اقتضایی دارد و هر استانی برای خود فرهنگی و هر منطقهای برای خود نیازی؛ بنابراین، اسلام باید کلیات را بگوید، «علموا اولادکم القرآن» باید احکام دانش را بگوید «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة» (2) ."