چکیده:
:
دستاوردهای سریع علوم تجربی در قرون اخیر، و توانا ساختن انسان در تسلط بر طبیعت، موجب شد که
انسان با یک گذر روانشناختی، علم تجربی را معیار همه علوم و معرفتها قرار داده و آن را بر صدر علوم بنشاند.
اما چندی نگذشت که تدقیقات مطرح شده در فلسفه علم، بطلان تلقی فوق را اثبات نموده و روشن ساخته
است که علم تجربی ـ در مقام نظر ـ هیچ برتری بر سایر علوم نداشته و از اساس معتبری برخوردار نیست و در
مقام تعارض میان علوم تجربی و معرفتهای متعلق به حوزههای دیگر، هیچ دلیل منطقی بر ترجیح معرفتهای
تجربی، وجود ندارد.
خلاصه ماشینی:
"(1) اما جای این پرسش وجود دارد که مرجعیت علوم تجربی در همه معرفتهای بشری بر چه دلیل یا دلیلهایی منطقی استوار است؟ چرا موفقیت علمی و راهگشایی علم در حل مشکلات مادی و قدرت دادن به انسان برای بهرهوری هر چه بیشتر از دنیای مادی و تسلط بر آن، موجب آن میشود که اولا، خود معرفتهای تجربی به لحاظ نظری دارای ارزش معرفت شناختی ـ یعنی صدق و مطابقت با واقع ـ باشند و ثانیا، ملاک و معیاری برای داوری معرفتهای دیگر بشر گردند؟ به عنوان مثال «پوزتیویستها» معتقدند به طور کلی، هر گزارهای به شرطی معنادار است که تجربهپذیر باشد؛ و اگر گزارهای تجربهناپذیر باشد پوچ و بی معناست.
از این رو جای این سؤال هست که اگر علم بر تجربه بنا شده باشد، چگونه میتوان از امور قابل مشاهده جزئی به قضایای کلی رسید؟ به سخن دیگر، چگونه میتوان مدعیات بسیار کلی و نامحدود را که در قالب نظریهها طرح میشوند بر اساس شواهد محدودی که مرکب از تعداد محدودی گزاره مشاهدهای است توجیه کرد؟ پاسخ استقراگرایان این است که به شرط رعایت بعضی شروط معین، میتوان از تعدادی گزارههای شخصیه، قانون جهان شمول را نتیجه گرفت، مثلا تعدادی مشاهده درباره حرارت دادن فلزات را به قانون «فلزات در اثر حرارت انبساط مییابند» تعمیم میدهیم و این شرایط عبارتند از: 1- تعداد گزارههای مشاهدهای که اساس تعمیم را تشکیل میدهند باید زیاد باشند؛ 2- مشاهدات باید تحت شرایط متنوعی تکرار شوند؛ 3- هیچ یک از گزارههای مشاهدهای نباید با قانون جهان شمول مأخوذ، معارضه کند."