چکیده:
عدالت، از مقولههای بااهمیتی است که دانشمندان جهان اسلام و اندیشهوران سیاسی غرب از دیرباز بدان توجه داشتهاند. از اینرو، عدالت سیاسی نیز به رغم اندک بودن گستره بحث درباره آن، از موضوعات اساسی بهشمار میرود. این نوشتار، عدالت سیاسی را در اندیشه مهدوی با اندیشه سیاسی رالز، مفهومشناسی و بهگونه تطبیقی بررسی میکند. این دو اندیشه درباره عدالت سیاسی در مبانی و اصول تباین دارند؛ زیرا یکی بر آموزههای وحیانی مبتنی و دیگری بر آموزههای محسوس و جسمانی مبتنی است. عدالت سیاسی مهدوی، جهانشمول بهشمار میرود، ولی عدالت سیاسی رالز بر جامعه لیبرال منطبق است. با وجود این، شباهتهایی در پیآمدها و سازوکارهای برآمده از اندیشه جان رالز و اندیشه مهدوی به چشم میخورد
One of the important discussions over which great thinkers of Islamic World and Western political scholars have deliberated since a long time ago has been the subject of “justice”. Following the discussion، political justice has also been of some essential importance among many thinkers in the world. In this article، I have tried to investigate “political justice” in Mahdism and in the political thought of Rales in an adaptive، comparative، and conceptual way. What the writer has found out is the following:
There is a marked difference in grounds and principles between the two perspectives concerning political justice، because the first is based upon the teachings of Revelations and the other on physical، tangible realizations. The political justice of Mahdism is global and universal but that of John Rales is to be used for a liberal society. However، we may find a few similarities by deliberating on both discussions being concluded at the end. Some of the applied issues in the view of John Rales seem to be identical to those resulted from the thoughts in the doctrine of Mahdism.
خلاصه ماشینی:
"2 برخی از منظری دیگر و به جهاتی این چنینی، اهداف سهگانهای را برای نظریه عدالت رالز در نظر میگیرند: الف) او میخواسته اصول عدالتی را که پایه و اساس دیدگاههای اخلاقی و سیاسی جوامع غربی در روزگار ما را تشکیل میدهد، آشکار کند که البته چنین تلاشی در نهایت به ارائه گونهای خاص از لیبرالیسم منتهی میشود؛ ب) او بر آن بوده که نشان دهد شرایط رسیدن به این اصول منصفانه است و همه مردم میتوانند منصفانه بودن آن را تصدیق کنند؛ ج) این اصول میتواند مبنای ترتیبات اجتماعی و همکاری اجتماعی برای هرکسی قرار گیرد که علیرغم داشتن دیدگاههای فلسفی، مذهبی و اخلاقی متفاوت، این اصول را مبنا و پایه ساختار اجتماعی و همکاری اجتماعی منصفانه میپذیرد.
4 پرسش محوری در لیبرالیسم و عدالت سیاسی، چگونگی امکان تعریف و ارائه نظم اجتماعی ثابت و بادوام برای شهروندان آزاد و برابر است که دکترینهای اخلاقی، مذهبی و فلسفی متکثر و متنوعی دارند، بهگونهای که همه صاحبان این دکترینهای جامع متکثر اما معقول (reasonable) اصول و پایه چنین نظم اجتماعی و سیاسی را حمایت کنند.
با وجود این، مقصود چنین نیست که این دو به یک معنا هستند، بلکه انتخاب این عنوان بدین سبب است که از نظر رالز یگانه راه وصول به محتوای اصول عدالت فراهم بودن شرایطی کاملا منصفانه برای حصول توافق درباره محتوای عدالت اجتماعی است و از آنجا که به اعتقاد وی، نظریه او در تصویر این شرایط منصفانه بهواسطه فرض، وضع اصل و نخستین موفق مینماید، این نظریه را «عدالت بهمثابه انصاف» مینامند."