خلاصه ماشینی:
"احتمالا نقاط فقدان تمایزپذیری میتواند وجود داشته باشد که همان چیز[همان نقطه]ممکن است در تصویری از نقاشی،در یک الگوی علمی،در یک تصویر سینمایی و در یک مفهوم فلسفی بیان شود....
آنچه در فلسفه جالب است این است که فلسفه،دکوپاژ اشیا را پیش مینهد؛دکوپاژی جدید چیزهایی را تا کنون بسیار متفاوت میپنداشتیم،در یک مفهوم دستهبندی میکند و آن چیزهایی را که چه بسا بسیار نزدیک و قرین یکدیگر میپنداشتیم،از بقیه جدا میسازد.
اما مواردی وجود دارد که پرسوناژ فلیم خود را در موقعیتهایی مییابد که از هرگونه عکس العمل ممکنی فراتر میرود؛چرا که بیش از حد زیبا،بیش از حد شدت یافته و تقریبا غیر قابل تحمل است؛قهرمان فیلم«استرومبولی»ساخته روسولیتی اینگونه است در اینجا عمل پیشگویی وجود ندارد اما حتی پیش از این در تصاویر فیلم موجود بوده است.
اینها تصاویری هستند که به نظریه هنری تماشاگر فلان کارکرد چشمها و گوشهایش را تحمیل میکنند اما تماشاگر فقط حس شهودی صرف دارد،اصالت این نوع تصویر الزاما دست در دست آن چیزی قرار دارد که قبلا از پیش وجود داشته است.
این قضیه مرا به فکر نگارش کتابی در باب سینما انداخت و به نظرم (به تصویر صفحه مراجعه شود) فلسفه،دکوپاژ اشیا را پیش مینهد؛دکوپاژی جدید.
ادامه جلد اول،«تصویر-زمان»است،نه اینکه بر ضد تصویر-حرکت نوشته شده است چرا که«تصویر-حرکت»در نفس خود فقط تصویری غیر مستقیم از زمان را که از طریق مونتاژ تولید میشود،به کار میبرد.
غمانگیزترین مساله مربوط به صفوف طویل برای تماشای فیلمهای خیلی بد نیست بلکه وقتی کسانی چون برسون و ریوت فقط چند ده تماشاگر را در سالن سینما جذب خود میکنند،نگران کننده است."