چکیده:
با اینکه درباهء زندگی اسپینوزا و فلسفهء او سخن فراوان گفته شده،روش وی،با اهمیت شایانی که دارد، چندان مورد بحث و گفتگو واقع نشده و اینجای بسی شگفتی است.زیرا ارزش و اعتبار هر نظام علمی و فلسفی ارتباط و پیوند تنگاتنگ با روش آن دارد.بویژه فلسفهء اسپینوزا،که در دوران اهتمام به روش،که با فرانسیس بیکن آغازیده بود پیدا شد.او خود نیز به روش اهتمام ورزید و برای بیان افکار خود از تمام روشهای معمول،از جمله روش تجربه استفاده کرد.
شنیدنی است،که برخی از کارشناسان علت این1امر، یعنی کم توجهی به ورش اسپینوزا را،نظرات متعدد و احیانا متناقضی میدانند،که در ادوار مختلف دربارهء فلسفهء او اظهار شده است.مقصود اینکه محتوای اندیشه و فلسفهء وی چنان پرجاذبه و بحثانگیز بوده،که دیگر جایی و فرصتی برای پرداختن به روش او باقی نمانده است.
خلاصه ماشینی:
"ما بر این ادعا،دلایل و شواهد بسیاری در دست داریم،که برای احتراز از اطناب به موارد ذیل بسنده میکنیم: 1-در اصلاح فاهمه،آنجا که دربارهء انواع چهارگانهء ادراک سخن میگوید نوع دوم ادراک را تجربه و به تعبیر خودش تجربهء مبهم،82یا تجربهء محض به شمار میآورد و پس از آنکه به شناساندن بهترین نوع ادراک میپردازد، تجربه را برای رسیدن به حقیقت ناکافی میخواند و تصریح میکند که: نتایج آن نامتیقن و غیر قطعی است و کسی نمیتواند با این نوع ادراک در طبیعت چیزی دریابد،جز اعراض،که آنها هم هرگز بوضوح فهمیده نمیشوند،مگر اینکه ذواتشان از پیش فهمیده شده باشند،و لذا نتیجه میگیرد که این نوع ادارک باید کنار گذاشته شود.
33 خلاصه اسپینوزا درعینحال که اعتقاد به نظام ثابت و ازلی اشیا دارد و معرفت راستین را فقط از راه استدلال عقل و شهود ممکن میداند و تأکید میکند،که معرفت راستین فقط از طریق معرفت خدا به دست میآید و به عبارت دیگر معرفت راستین به خدا و اشیاء،با معرفت خدا امکان مییابد،ولی با این همه چنانکه اشاره شد، اهمیت تجربه را در شناخت واقعیات از نظر دور نمیدارد.
به این صورت که آیا ما شناخت استقرائی داریم یا نه؟ما به چه حقی حکم موارد مشاهده و آزمایش شده را به سایر موارد تعمیم داده و حکم مطلق صادر میکنیم؟شاید در بادی نظر این احتمال پیش آید که اسپینوزا هم آنجا که میگوید شناخت استقرائی مستلزم تصورات مبهم و ناقص است،نظر به این مسئله دارد و با گفتن اینکه در واقع چیزی به نام شناخت استقرائی وجود ندارد در مقام پاسخ به آن است."