چکیده:
غرب پس از رنسانس به دلیل کارکرد منفی ارباب کلیسا و نارساییهای مفاهیم فلسفی و آموزههای دینی
مسیحیت تحریفشده و تحجر و جمود حاکم بر ارباب کلیسا، به سمت علمگرایی و انسان مرکزی پیش رفت و
همه چیز خویش را در علم منهای دین دید، آنگاه سیاست و جامعه منهای دین جستجو کرد و در نتیجه آهسته
آهسته با محوریت عقل خودبنیاد بشری و لیبرالیسم فکری و رفتاری به سوی دینگریزی، دینستیزی و حتی
دینزدایی پیش رفت و جوانههای سکولاریسم الحادی یا ضد دینی، زده شد و پس از گذشت زمانی
سکولاریسم غیردینی انجامید؛ به این معنا که به جدایی دین از جامعه، حکومت، هنر، اقتصاد، تکنولوژی و...
اعتقاد داشته و دین را یک امر شخصی و اخروی دانسته و در حوزههای فردی صرف، محدود کردند. از این رو،
اومانیسم، سیانتیسم، راسیونالیسم از مؤلفههای اصلی شکلگیری سکولاریسم به شمار میرفت تا به
عرفیسازی دین، تقدس زدایی، جدا شدن دین از دنیا، گیتیگرایی، اعتقاد به اصالت امور دنیایی، در ساحت
اندیشه و عمل بپردازد و این جریان بتدریج در همه کشورها از جمله ایران پس از مشروطه مطرح شد و با فراز
و فرودهای مختلف توسط عدهای از روشنفکران دینی اندیش و دگر اندیش ترویج شد و در سالهای اخیر با
نسبیت تفکر دینی، عصریت معرفت دینی، تفکیک دین از مدیریت علمی، دین حداقلی، نقد حداقلی، جهانی
سازی حقوق و قانون اجتماعی و... تئوریزه شدن و جدایی دین از سیاست با روشها، مضامین و انگارههای ساده
و پیچیده تبلیغ و ترویج میگردد. از این رو، بر آن شدیم تا قدری پیرامون بستر تاریخی و سرگذشت
سکولاریسم و بنیادها و عناصر تشکیل دهنده آن در غرب و ایران مباحثی را مطرح نماییم تا نسل جوان جامعه
را به تحقیق و تفکر بیشتر پیرامون سکولاریسم نظری و عملی فراخوانیم. به همین جهت، جهت پس از
بازشناسی مفهوم لغوی و اصطلاحی سکولاریسم به بحث تاریخی (زمان و زمینههای پیدایش سکولاریسم) و
بحث محتوایی و بنیادینی چون ساختار و بن مایههای تکوین و توسعه آن پرداخته و در پایان ضمن نقد اجمالی
آن، پیامدها و آثار سکولاریسم را به اجمال مطرح مینماییم.
خلاصه ماشینی:
"بخش سوم: پیامدها و نتایج سکولاریسم غرب در فلسفههای نظری و سیاسی خویش دچار یک تناقض شد و نتوانست بین دموکراسی و نقض آشکار حقوق بشر در کشورهای مختلف و بین آزادیخواهی و جنگهای ویرانگر سلطه جویانه آشتی برقرار نماید و نیز نتوانست با حکومتهای بشری و غیر دینی نیازهای اساسی آدمیان را برآورد و عدالت و سعادت را ره آورد جامعه غربی نماید و اگر چه با تسری و توسعه اندیشه سکولاریستی به پیش میرفت و فلسفهها و مکاتب مختلفی را پشتوانههای تئوریک این نظریه قرار میداد، ولی با بحرانهای فرهنگی یا بحران هویت در عالم فکر، اندیشه، اخلاق و تربیت مواجهه پیدا کرد و با توجه به این که همه مکتبها و مسلکهای عقیدتی و سیاسی را تجربه نمود و نتوانست خلأهای نظری و عملی را پر نماید، در حال تحولی دوباره و تولدی جدید میباشد؛ چه این که اگر دیروز از مدرنیسم میگفتند، امروز از پست مدرنیسم که نقد مدرنیسم میباشد، سخن میگویند؛ اگر دیروز سنت گریزی و سنت ستیزی مینمودند، امروز گرایش به سنت یا سنتگرایی پیدا کردند."