چکیده:
«وحی» جوهره معرفت دینی و رکن آموزههای اسلامی است که شناخت ماهیت، حقیقت، قلمرو و
گستره آن امری ضروری از حیث کلامی، تفسیری، فلسفی و حتی عرفانی است و افق بینش و آفاق
گرایشهایدینی را نزد دینداران افزون مینماید. اگر چه پیشرفت علوم جدید و تأملات و تعاملات
معرفتی، «فهمحقیقت وحی» را آسانتر و کاملتر کرده و تجربههای عرفانی و مواجهه باطنی و درونی با
خداوند و جهان غیب و غیب جهان، همافق با مقوله وحی الهی بر پیامبران خویش است ولی وحی
مقولهای مستقل،ویژه انبیا، تجربهناپذیر و غیرقابل بسط است که اساسا به لحاظ مبادی و نتایج با
تجربههای بشری صرف (هر چند عرفانی) فرقهای فاحشی دارد؛ چه این که گیرنده وحی و نفس وحی
معصومند و پیامآورانوحی در سه ساحت دریافت، نگهداری و ابلاغ وحی به مردم دارای عصمت
هستند، پس قیاس تجربههای باطنی و درونی با وحی پیامبران الهی قیاس مع الفارق است به همین
جهت، عنوان مقاله را «وحیپیامبرانه» نامگذاری کردهایم تا اختصاصی بودن وحی به پیامبران، رابطه
ویژه پیامبران با خدا و فرشته وحی در دریافت پیام هدایت و سعادت انسانها را معلوم سازیم. البته
این به معنای آن نیست که وحی تفسیرپذیر و قابل شناسایی نمیباشد و راه فهم به حقیقت وحی بسته
است، بلکه به معنای قرار گرفتن وحی پیامبران در افق و مرتبهای بالاتر و والاتر از تجربههای عرفانی و
دینی و کشف و شهود است.
خلاصه ماشینی:
"حال اگر روشن شود که حقیقت وحی برای ما قابل تصور و تعریف نیست، اما پیامبر در باطن ذات خویش، حقیقت آن را درک و تجربه مینماید و این خود نوعی تجربه درونی و باطنی و مشاهده حضوری است، مسأله بیشتر حساس شده، احیانا سؤالاتی را موجب میشود؛ زیرا وحی پدیدهای برتر از افق عقل و فکر بشری است و پدیدهای طبیعی و حسی نیست که با ابزارهای علمی قابل شناسایی باشد و به تعبیر استاد علامه سید محمدحسین طباطبایی رحمهالله «شعور مرموز» (2) است و اگر این مقوله تجربه ______________________________ 1ـ استاد مطهری درباره عدم شناختن وحی ـ چنان که هست ـ و ایمان به وجود آن مینگارد: «هیچ ضرورتی ندارد که حتما بگوییم ما باید حقیقت و کنه و ماهیت وحی را درک کنیم، آخرش هم یک توجیهی بکنیم و بگوییم همین است وغیر از این نیست؛ ما باید به وجود وحی، ایمان داشته باشیم.
ناگفته نماند موضع ما، در این مقاله در خصوص مقوله وحی این است که وحی، امری ما فوق اندیشه عقلانی و بشری و تجربه پیامبرانه است که با تجربههای باطن عرفانی و دینی و شهودی که در اثر ریاضتهای عملی و یا علمی حاصل میشود کاملا تفاوت دارد و از جنس آسمانی و الهی است، نه بشری که با نگاه «پدیدار شناسانه» و «معرفت شناسانه» بتوان آن را شناخت و سپس به بسط آن تجربه اندیشید و معتقد شد که وحی با کیفیت خاص خود، منحصر به فرد، بسطناپذیر و تجربه ناشدنی است؛ چه این که پیامبران نیز از بعد بشری صرف (که به نبوغ فکری رسیده باشند و ریاضتهای سلوکی کرده باشند تا به آن برسند و هر کس که نبوغ و ریاضت را به هم آمیزد تا به آن دست یابد) نبودهاند که تأمل در «إنما أنا بشر مثلکم یوحی إلی» (1) این امر را کاملا روشن و ثابت مینماید."