چکیده:
در آثار ملا صدرا دو نحو تلقی و برخورد با تصوف وجود دارد که خلاف عادت(پارادکس)مینماید.وی از طرفی در رد و انکار تصوف سخن میگوید و آن را تخطئه میکند،و از طرف دیگر از آن دفاع میکند.این امر تنها منحصر به ملا صدرا نیست بلکه از اوصاف دورهء صفویه است که تصوف رایج(که آن را میتوان تصوف صفوی نامید) در قیاس با تصوف حقیقی(تصوف علوی)1رد میشود،چنانکه در آثار بسیاری دیگر از عالمان،عارفان و فیلسوفان آن عصر در ایران، از جمله اساتید و شاگردان ملا صدرا نیز مشهود است.اینگونه تلقی حاصل تحولی است که در دورهء صفویه در فهم تصوف و نیز تشیع ایجاد شده و اثر آن تاکنون در تاریخ ایران برجای مانده است.آنچه در این مقال میآید،شرح و بررسی این مطلب و،بهویژه،موضع ملا صدرا و بعضی استادان و شاگردان وی در این باب است2،ولی پیش از آن باید مقدماتی تاریخی را ذکر کنیم.
خلاصه ماشینی:
"31 عبد الرزاق لاهیجی(متوفی حدود 1072)،شاگرد و داماد دیگر ملا صدرا که به عنوان یک متکلم معمولا به واسطهء کتابهایش در علم کلام شیعی مثل شوارق الالهام و سرمایهء ایمان و گوهر مراد مشهور است،در مقدمهء کتاب گوهر مراد راه خدا را به ظاهر و باطن تقسیم میکند و میگوید که بعثت انبیا برای ارشاد راه باطن است که به خدا توان رسید،نه راه ظاهر که به آن خدا را فقط توان دانست و سپس،شرح میدهد که مقصود محققان صوفیه از دعوی وحدت وجود و مرتبهء فنا نیز همین است.
در رسالهء کسر اصنام الجاهلیة مخاطب وی چنانکه تصریح میکند،«کسانی هستند که به لباس تصوف درآمدهند»(التزیی بزی الصوفیه)،40لذا،در این رساله نخست تصوف رسمی زمان و صوفینمایان(صوفیان صفوی)و سپس علمای ظاهربین را تقبیح و انکار میکند ولی همین رساله نیز به قول صاحب طرائق الحقائق41 به جای اینکه در کفر جماعت صوفیه باشد،بیشتر در مدح جماعت صوفیه حقه است.
به سبب همین اوضاع متشنج دورهء صفویه و ترس و پرهیز از اتهام تصوف،آن گروه از بزرگان صوفی مشرب این عصر-اعم از فقها و حکمایی که در ایران باقیمانده بودند -ارتباط علنی با بازرگان تصوف در ایران نداشتند و این ارتباط را کتمان و تقیه میکردند، لذا تشخیص اینکه در چه سلسلهای سلوک میکردند و مرید چه کسی بودند مشکل است-چنانکه در مورد ملا صدرا و اساتید و شاگردانش دیده میشود-ولی براساس آنچه از شواهد و قراین برمیآید غالبا باید به شعب سلسلهء معروفیه انتساب داشته باشند."