چکیده:
افضل الدین کاشانی فیلسوفی است دقیق النظر و صاحب رأی که در قرن ششم میزیسته است.
او با ذوق سرشار خویش سعی کرده است با در هم تنیدن و تلفیق روشهای حکمی رایج
زمانی خویش (مشایی، اشراقی، عرفانی) به منهجی نو دست یازد. و بر آن اساس، ساختاری
منسجم از تفکرات فلسفی و معرفتی خویش برسازد. وی در کنار اندیشیدن در باب نهادهای
بنیادین حکمت، فلسفه و معرفت به طور عام، درباره نفس به طور ویژه و خاص اندیشیده
است. دستگاه اندیشتاری او در باب نفس از انسجام و استحکام قابل قبولی برخوردار است
و البته در موارد بسیاری ابتکاری است.
با این همه این حکیم والامقام در جامعه علمی و فلسفی ما کاملا ناشناخته و قدرش
نامعلوم مانده است. همه آنچه درباره او انجام گرفته، به جز تصحیح و تحقیق و چاپ
مجموعهآثار او، به شرححالنویسی و تمجیدهای تشریفاتی از او منحصر است. حال آنکه
کندوکاو در اندیشههای او و صید مرواریدهای سفتهشده و به عزلت نشسته در مجموعه
آثار و رسایلش کاری لازم و واجب مینماید. نگارنده بر خود فرض دانست تا در ضمن یک
پروژه تحقیقاتی و علمی گامی فراتر نهد و از معرفی شناسنامهای به معرفی علمی این
شخصیت مهم فلسفی ـ عرفانی مبادرت ورزد. از اینرو، به عمدهترین مسأله مورد دغدغه
کاشانی، یعنی بحث نفس، توجه کرده تا پارهای از زوایای نهفته و خاک گرفته اندیشهها
و آرای او را بازشکافته، گزارش، شرح، تفسیر و تحلیل نماید.
خلاصه ماشینی:
"سپس بابا افضل همان سخن نخستین در رساله مدارج الکمال را چنین تکرار میکند: «نفس هر چیز اصل وحقیقت وی بود و چیز به وی چیز باشد؛ و نفس نامیه نباتی اصل و حقیقت گوهر نبات است و رستنی بوی روید؛ و نفس حیوانی اصل و حقیقت جانور است و جانور بوی جانور بود، نه بهیکل جسمانی؛ وانسان بنفس انسانی انسان بود، نه بصورت جسمانی، که چون آثار نفس در این اجسام ناپیدا گردند و باطل، جانوری جانور و مردمی مردم نیست گردد، اگر چه جسم بر هیأت و شکل خویش بود، چوناجساد مرده از حیوانات و مردم، که بران حکم نتوان کرد به انسانیت یا به حیوانیت، و همچنین جسم نباتیکه از نفس نامیه بریده گردد.
اگرچه ظاهر آنچه از بابا افضل نقل کردیم، به ویژه در نقل نخست، مخالف با دیدگاه رایج مینماید و گمان میرود که وی عقل را ماهیتا از نفس جدا میشمارد، همانگونه که نفس را غیر از جسم میخواند، اما با دقت در کلام او، و به ویژه بر اساس آنچه از متن دوم به دست میآید، شاید بتوان گفت که وی بهطور کلی در این مسأله همگام با دیدگاه رایج است و تنها بر این نکته تأکید میورزد که عقل دقیقا همان نفس به معنای مطلق آن نیست، زیرا نفس به معنای مطلق امر عام و دارای مراتبی است که عقل تنها یکی از مراتب آن به شمار میرود نه خود آن."