خلاصه ماشینی:
"دین مجموعهای از معارف الهی است که بخشی از آن به اعتقادات و بخشی از آن، به اخلاق -یعنی فضائل و رذائل نفسانی- و بخشی دیگر به اعمال مردم مربوط است; حال آن که علوم دیگر، هرکدام مجموعهای از معارف بشری است; اعم از این که مربوط به دین باشد یا نباشد.
اشتباه است اگر کسی علم دین را که از راه شاگردی اولیای دین و تاملات و تدبرات دینی به دست میآید، در عرض کلام یا فلسفه یا غیر از آنها قرار دهد.
بلکه مربوط میشود به فلسفه علم کلام یا فلسفه فلسفه چرا که محور بحثهای بخش دوم، براهین غایتشناختی(اتقان صنع) و اخلاقی و وجودی و جهانشناختی(یعنی برهان افلاطون برای روح جهان و برهان محرک ارسطو و برهان واجبالوجود فارابی و برهان علیتبوعلی سینا و آکونیاس و استدلال آگوستین) است و آخرین بحث آن بازهم درباره برهان جهانشناختی در ارزیابی مجدد است.
ولی آیا این بحثبه فلسفه دین مربوط استیا به فلسفه علم کلام یا فلسفه فلسفه؟ اگر چنین برهانی در عهدین وجود داشت، ارزیابی آن به فلسفه دین مربوط میشد.
«جان هیک» در مقدمه این کتاب، فلسفه دین را به معنای اثبات وجود خدا از طریق براهین عقلی -که راه را برای مدعیان وحی هموار میکند- نمیپذیرد و معتقد میشود که این کار را باید به الهیات طبیعی -که مساوی الهیات عقلی است- واگذارد و باید دفاع فلسفی از عقاید دینی را مدافعه دینی نامید، بلکه میگوید: فلسفه دین یعنی تفکر فلسفی در باب دین (13) .
در فصل دوم و سوم درباره ادله اثبات و رد وجود خدا بحث کرده که اینها مربوط میشود به فلسفه علم کلام یا فلسفه فلسفه."