خلاصه ماشینی:
"ندارم اما بهنظر من بعد از کارهای آدمیت در حوزه مشروطهشناسی،آثار شما از حیث شیوه تاریخنگاری و نگاه جدیدی که به گرهگاههای تاریخ معاصر بهویژه گفتمان تجدد در ایران دارید کمنظیر است و در بعضی موارد،همپوشیهایی با برخی از کارهای افسانه نجمآبادی دارد.
شما در آثار و افکارتان به این سالهای عسرت و فترت که ایرانزمین غرق در گردابهایی چون جنگ جهانی،مناقشات داخلی، تجزیهطلبی قحط و غلا،کودتا و سرانجام ظهور دیکتاتوری نین بود به چه میزان و از چه ابعادی پرداختهاید؟و نظرتان درباره کتاب«قحطی نسلکشی بزرگ در ایران: 1919-1917»دکتر محمد قلی مجد که در این کتاب مدعی شده که در آن سالها 8 تا 10 میلیون ایرانی کشته شدهاند،چیست؟ نسل برآمده در 2 دهه پس از انقلات مشروطیت در واقع معماران اصلی قرن بیستم ایران بودند.
در وجود قحطی و مرگ و میر شکی نیست اما چگونه میتوان باور کرد که در زمانه پس از انقلاب مشروطیت 8 میلیون ایرانی کشته بشوند و در روزنامههای فارسی خبری از آن«نسلکشی»نباشد؟به علت اهمیت جهانیای که بهداشت عمومی از اوایل قرن نوزدهم یافته بود،حتی اگر این تعداد گاو و گوسفند ایرانی هم کشته میشد،حتما خبر آن را در اسناد و نشریات فارسی مییافتیم.
با پیگیری این پرسش بدین نتیجه رسیدم که تجدد دولتی در دوره قاجار در اصل کوششی برای پیشگیری از بیماریهای مسری همچون وبا بود که در واگیری و کشتن،تبعیضی بین خاصوعام و شاه و گدا قائل نمیشد.
خردنامه احتجاجات شما با برنارد لوئیس،خوان کوله و مهرزاد بروجردی بر سر شرقشناسی و مفاهیمی چون شرقشناسی وارونه که در کتاب ایرانآرایی آمده،مولود همین دغدغه همزمانی تجدد بوده است؟ حرف اساسی من در این خصوص در کتاب ایرانآرایی این بود که شرقشناسی عامدانه دچار نوعی فراموشی بنیادین شده است."