چکیده:
بحث حقیقت جسم از دیدگاه فلاسفه و دانشمندان علوم تجربی یکی از مهمترین بحثهای تاریخ فلسفه و علم است از سویی یکی از مسلمات نظریات فلاسفهی مشاء به پیروی از فلسفهی ارسطو ، ترکیب جوهر جسم از دو جوهر متمایز به نام مادهی (هیولا) و صورت است و در تاریخ فلسفه اسلامی نیز از مهمترین مسائل مورد اختلاف فلسفه مشاء و اشراق همین مسألهی ترکیب جسم است. ما در این مقاله درصدد هستیم تا با بررسی دلائل مشائیون و نقد و بررسی آن بینیازی جسم را به جوهری جدای از صورت جسمیه(هیولا) ثابت کنیم و از سوی دیگر ثابت کنیم که هیولای عالم، همان اجزاء متشابه (اجزاء اتمهای هر جسم) است که تفاوت آنها به تعداد و نحوهی استقرار آنهاست.
خلاصه ماشینی:
"حل مسأله با تحلیلی که در معنای قوه و فعل و نحوه وجود آنها در خارج داشتیم، ثابت شد که قوه و امکان استعدادی، یک ماهیت مستقل و نیست تا مقوله کیف برآن اطلاق شود و اصلا امکان استعدادی، ماهیت مستقلی ندارد (معقول اولی نیست) بلکه قوه و امکان استعدادی از آن سنخ معقولاتی است که به نام معقولات ثانی فلسفی مشهور شده است که اگرچه اتصافشان در خارج است و امری واقعی هستند ولکن عروض آنها در ذهن است، مثل علت و معلول، و طبق این مبنی، دیگر هیچ احتیاجی به اثبات هیولی به عنوان جوهری مستقل که حیثیت آن، حیثیت قبول و فقدان است، وجود ندارد، همچنانکه در اثبات مفهوم علیت و معلولیت هیچ احتیاجی به جوهر و یا عرضی ورای ذات علت و معلول نداریم.
در نهایت نظریهی خویش را در مورد هیولای عالم صغری که عبارت است از مقدار قائم به نفس اینگونه بیان میکند: آنچه را مشائین هیولی نامیدهاند امری موجود و در خارج نیست و بنابر قاعدهای که مقرر داشتیم جوهریت این نوع مقدار که عبارت از جسمیت بود، امری عقلی است و هرگاه نسبت به هیأت متبدله بر آن و انواع مرکبه حاصل از آن سنجیده و قیاس میشود، آنگاه هیولی نامیده میشود و به جز آن چیز دیگری نبود بلکه با این اعتبار هیولی همان جسم است (همان، ص152-151) کلام شیخ اشراق از جهاتی شایان بحث و تأمل است، از جهتی ایشان ادلهی مشائیون را بر اثبات هیولا مورد انتقاد قرار داده است و در نهایت به این نتیجه رسیده است که اتصال جسم معنی ندارد بلکه اتصال و انفصال دو امر اضافی است که از رابطهی بین دو چیز بهدست میآید."