چکیده:
نوشتار حاضر با ارایه تصویری از شخصیت فردی،فکری و شغلی کیسینجر تلاش نموده تا با بهرهگیری از منابع در دسترس دیدگاههای جدید نامبرده را در نقد سیاست خارجی دولت کلینتون به مخاطب خود منتقل نماید.در نهایت استنتاجات حاصله ارایه گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"کیسینجر معتقد است که«امروزه دیگر تهدید ایدئولوژیکی جهانشمول ژئوپولوتیک در پی براندازی وجود ندارد لیکن قدرتهای بزرگ به نحو پراکنده در سطح جهان ظهور نمودهاند که بعضی از آنها به نحو برجستهای نسبت به اعتقادات اخلاقی ما تهاجمی عمل میکنند و بعضی عمیقا اخلالبرانگیزند حتی زمانی که تهدید مستقیمی نسبت به آمریکا از خود بروز ندهند»کیسینجر دلیل دیگر عدم موفقیت مدیریت کلینتون را قصور در تنظیم یک نظریه عملی به نحوی که حوادث منفرد و بحرانها با آن مرتبط باشد دانسته،در تحلیل این قضیه میگوید:«اعتقادات و نظریات بسیاری از مقامات عالی مدیریت در تضاد با جنگ سرد شکل گرفته و به طور استهزاءآمیزی در حال حاضر حتی با زمان تطابق ندارد و همین برخورد بوده که یک تجلی توأم با سوء ظن را از قدرت آمریکا به نمایش درآورده است،ترجیح راهحلهای چندگانه و بیمیلی نسبت به تفکر راجع به منافع ملی همه اینها عدم پاسخ واقع گرایانه به جهانی که مراکز قدرت چندگانه و تعارضات مختلف را در خود دارد موجب گشته است»وی در ادامه میگوید:«بیان تفکرات مفهومی در خصوص تحول تدابیر قبلی صرفا جهت تثبیت اقدامات است.
کیسینجر پس از ذکر دو مورد بوسنی و هاییتی به عنوان چالش اساسی در سیاست خارجی مدیریت کلینتون میگوید:«برای هدایت سیاست آمریکا میبایست ایدهء منافع ملی را بسط داد»،وی در خصوص تمدید شرط کامله الو داد که موضوع نوشتار وی در واشنگتن پست نیز بود علی رغم تایید اقدام کلینتون معتقد است که این امر نتوانسته چهارچوبی برای رابطه سازنده با چین فراهم سازد آنچه شدیدا مورد نیاز است گفتگویی سطح بالا برای تبیین اهداف مشترک و تشریک مساعی در آنها و اینکه کدام اختلافات قابل تخفیف هستند،میباشد."