چکیده:
هدف این نوشتار،نخست طرح پرسش در رابطه با فلسفه آفرینش انسان است و اینکه آیا زندگی انسان معنادار است؟پرسش دیگر در رابطه با نقش دین(خدا)در نیل به معنای زندگی است.اگر انسان زندگی معنادار و قابل حصولی را تجربه میکند دین در رسیدن به آن چه نقشی ایفا میکند؟در خصوص سؤال نخست روشن خواهد شد مراد از زندگی معنادار چیست و گزینه مناسب در معنابخشی حیات نسان،واجد چه شرایط و ویژگی است. استدلال خواهد شد خلاقیت مفهومی مناسب جهت معنابخشی حیات انسان میباشد و آن عبارت است از وضعیتی که در بردارنده عناصری چون علم، آزادی و طرح است.آنگاه که زندگی انسان بر اساس عناصر مذکور باشد زندگی توأم با خلاقیت خواهد بود:یعنی امری که در معنادار نمودن زندگی دوم در این نوشته استدلال خواهد شد که دین انسان را به خلاقیت دعوت مینماید.با ملاحظه برخی ویژگیها در طبیعت آدمی،همچون قدرت آزادی و گزینش،حصول خلاقیت مستقل از مرجع فوق بشری برای انسان مقدور نیست و دین در بر دارنده طرح و نظامی است که در آن خلاقیت غایت حیات آدمی است و نیز شرایط لازم برای حصول آن جزیی از آن نظام میباشد.
خلاصه ماشینی:
"Ontology برای خود طرح کند،ولی اگر کسی در پاسخ به معنای نخست،منشاء هستی،پاسخ مادی و الحادی را اخذ نموده باشد معنای دوم از این سؤال برای او منتقی است؛لکن همچنان معنای سوم برای او وجود دارد و ناچار به پاسخ آن خواهد بود و پاسخ آن یا نفی وجود معنا در زندگی انسان است و حیات فاقد معنا و غایت ملاحظه میگردد و یا پاسخ سکولار به آن داده میشود.
در این مسأله پرسشگر میخواهد بداند زندگی با هر معنایی که برای آن ارائه میشود آیا ارزشمند است و آیا زندگی با چنان معنا و هدفی ارزش زیستن دارد؟ در تحقیق حاضر،معنای سوم موضوع بحث میباشد و روشن خواهد شد که چرا انسان آفریده شد و غایت انسان چیست؟انسان در زندگی خود باید به کجا برسد که با نیل به آن به هدف حیات خود نایل گردد و نیز روشن خواهد شد که آیا نیل به چنان هدفی برای آدمی ارزشی دارد؟برای این مظنور ابتدا ضرورت دارد به یک سؤال پاسخ داده شود:ویژگی زندگی معنادار چیست؟معیار و معنای زندگی معنادار چیست و زندگی معنادار از زندگی بیمعنا چگونه تمایز مییابد؟بعد از پاسخ دادن به آن،بیان خواهیم کرد که دین چه نقشی در تحقق چنان معیار و معنایی ایفا میکند و چگونه میتواند،به زندگی انسان معنا بخشد.
سیسی فوس چه بسا از مجموع سنگهای انتقال یافته به بالای تپه ساختمان شکوهمندی را بنا نهد و حتی علم داشته باشد که در حال انجام دادن چه چیزی است،لکن همچنان زندگی او و اعمالی که انجام میدهد میتواند فاقد معنا باشد و نتیجه خلاقیت او نباشد؛زیرا این امکان دارد که وی در عمل خود-یعنی ساختن بنای مذکور-مجبور است و در واقع بردهای است که تابع نیروی دیگری است."