خلاصه ماشینی:
"خیلی از ما واقعا قانونگرا نیستیم؛یعنی زمانی قانون را به عنوان یک شعار مطرح میکنیم و از آن سخن میگوییم که به نفعمان باشد،و زمانی فریاد قانونگرایی سر میدهیم که به نفع ما به کار نرفته باشد و این حتی در افرادی عادی هم مشاهد میشود و تنها بحث مسئولان نیست که فقط آنها این مشکل را داشته باشند.
اگر قانون مدام تغییر کند و به شکل دیگری درآید،خود همین از حرمت قانون در اذهان مردم میکاهد،و ما در این زمینه خصوصا در این چند سال اخیر مشکلات اساسی داشتهایم که قوانین ما به سهولت در معرض تغییر و تحول قرار میگرفت،به گونهای که گاهی اصول زیربنایی آن هم تغییر پیدا میکرد و هر روز براساس یک شعار،قوانینی وضع میگردد و چند سال بعد دوباره برخلاف آن،قانون دیگری وضع میشود و این تبعا قداست قانون را در اذهان مردم خدشهدار میکند.
اگر در خیابان کسی به کتاب مذهبی ما بیاحترامی بکند طبعا بسیاری از ما به او تذکر میدهیم و با او برخورد میکنیم و حد اقل با او ترشرویی میکنیم؛چرا در مورد قانون چنین وضعیتی در اذهان مردم ایجاد نشده است و در مورد قانون این قدر بیاعتناییم؟ شاید این مبتنی است بر فرهنگ چند هزار ساله که معمولا مردم قانون را ابزاری در دست قدرتمندان میدیدند برای سرکوب افراد ضعیف،و معمولا خودشان را در وضع قوانین دخیل نمیدانستند،یا برمیگردد به مسائل دیگر.
بههرحال اگر قوهء قضائیه هم اینها را تهیه کند کافی نیست و باید چنین نهادی ایجاد شود و باید در آن،افرادی از سایر قوا نیز عضو باشند؛چون خیلی از مواقع ممکن است لایحه اصلا قضایی نباشد بلکه لایحهای باشد که تخصصهای دیگر را هم بخواهد."