خلاصه ماشینی:
"چرا نسبتشان را عموم و خصوص من وجه نگوییم؟به تعبیر دیگر میخواهم بگویم واقعبینانهترین تصویری که از میان نسبت دین و هنر میتوان بیان کرد این است که با توجه به تعریف دین که در اینجا مراد ما اسلام است-با در نظر گرفتن همان تصور رایج از اسلام یعنی،مجموعه هدایتهای علمی و عملی که از طریق کتاب و سنت و عقل در اختیار ما قرار گرفته است-و با توجه به اینکه گفتیم هنر و اثر هنری صورت و سیرتی دارد،میتوان گفت نه ماهیت و شئون مختلف دین لزوما هنری است و از هنر در تمامی ابعاد دین استفاده شده است و نه هنر و اثر هنری در تمامی اضلاع و ابعادش متأثر از دین و حقایق دینی است،به تعبیر دیگر اگر بخواهیم بصورت ایجابی نسبت دین(اسلام)و هنر را مشخص کنیم،میتوان گفت در جهان خارج دین در موارد متعددی از ویژگیهای هنری برای هدایت مردمان استفاده کرده است و نمونه بارز آن صورت و سیرت قرآن کریم است که کاملا در ظاهر و محتوی با هنر آمیخته است و هنر نیز در صورت و سیرت میتواند با متأثر شدن از هدایتهای دینی و اسلامی،رنگ دینی به خود بگیرد بنا بر این نه تمام دین،هنری محسوب میشود و نه هنر لزوما ماهیت دینی دارد.
اسدی:البته جناب آقای آیتاللهی مطالب متعددی را ذکر کردند که بنظر بنده جای بحث فراوان دارد ولی تصور میکنم حداقل اختلاف نظر من با دوستان حاضر در باب نسبت هنر و دین،اختلاف لفظی عنب و انگور نیست بلکه بیش از این است،&%00234ARSG002G% مضافا بر اینکه مجددا تاکید میکنم چنین تعریف عام و گستردهای که دوستان حاضر از اسلام بیان کردند به گمان من نه با تعریف اسلام از خودش سازگار است و نه میتوان بر اساس آن توجیه واقعبینانهای از نسبت دین و هنر در جهان خارج بیان نمود."