چکیده:
شاه اسماعیل دوم درروز بیست و ششم ربیع الاول 985 ه. / 15 ژوئن 1577 م.؛ میرزا سلمان را که شغل ناظر بیوتات سرکار خاصه شریفه را داشت، با سمت وزیر و لقب اعتمادالدوله به عضویت دیوان اعلی منصوب کرد (احسن التواریخ، 491:1931؛ جامع مفیدی، 172:1342). ناظر بیوتات، ماموری عالی رتبه بود که با وزیرهمکاری داشت و مسئولیت نظارت بر تمامی دربار به عهده او بود. (تذکره الملوک، 50:1943-43، 19-113،5-134).
میرزاسلمان از یک خانواده اشرافی اصفهانی بود که سلسله نسب آن به جابربن عبدالله انصاری می رسید (جامع مفیدی، 172:1342؛ تاریخ عالم آرای عباسی، 1334 / 1955:ج 1، ص 288). خدمت وی در دستگاه اداری صفویه هنگامی آغاز شد که وزیرآذربایجان، میرزاعطاالله، در دوره سلطنت شاه طهماسب اول، او را به زیربال خود گرفت. توانایی های میرزا سلمان توجه شاه را به خود جلب کرد و این باعث شد تا او به عنوان ناظر بیشترینه بیوتات سلطنتی منصوب و یکی از مقربان درگاه (تذکره الملوک،1943:زیر همین عنوان) شود. او این مقام را تا مرگ طهماسب (984 / 1576) (تاریخ عالم آرای عباسی، 1334 / 1955:ج 1، ص 163) دارا بود و بعد از به سلطنت رسیدن شاه عباس دوم نیز در آن باقی ماند.
بعد از منصوب شدن میرزا سلمان به مقام وزارت از سوی شاه اسماعیل دوم، «زمام حل و عقد امورو اهتمام در مهمات و مصالح جمهوربه کف اقتدار{ش} باز داده آمده و ضبط ممالک و حفظ مسالک و مفاتیح ابواب ملک و دولت و مناظم اسباب دین و ملت به قبضه سداد و رشاد و انامل اهتمام و اجتهاد او موکول گشت» (احسن التواریخ، 492:1931؛ نقل از متن اصلی). پنج سال بعد، در رمضان سال 985 / نوامبر 1577، شاه اسماعیل دوم مرد؛ و در پنجم ذی حجه 985 / 13 فوریه 1578، بعد از حدود سه ماه که از مرگ وی گذشت، برادرش سلطان محمد خدابنده با عنوان سلطان محمد شاه به تخت نشست.
شاه جدید، مردی چهل وهفت ساله، آرام و گوشه گیر بود. بعد از مرگ شاه طهماسب، قزلباشان گفتند که سلطان محمد، به دلیل کوری، شایسته فرمانروایی نیست؛ اما در وقت مرگ شاه اسماعیل دوم، محمد خدابنده و سه پسرش تنها اعضای خاندان سلطنتی بودند که شاه اسماعیل طی دوره کوتاه سلطنت پانزده ماهه خود آنها را کشته یا نابینا کرده بود. آنان هم فقط به این دلیل جان به در برده بودند که پیش از اینکه فرمان های اعدامشان اجرا شود، شاه اسماعیل مرده بود.
در مدتی به درازای هیجده ماه بعد از جلوس سلطان محمد شاه، فرمانروای واقعی دولت صفویه، نه شاه بلکه همسرش، مهد علیا، بود. در اینجا قصد آن را نداریم که تحریک های این زن بی رحم، جاه طلب ویا حوادثی را که منجر به قتل او به دست قزلباشان در یکم جمادی الاول 987 / بیست و ششم ژوئیه 1579 شد، به تفصیل شرح دهیم؛ بلکه می خواهیم از دوره وزارت میرزا سلمان سخن بگوییم و درباره علل و مفهوم سیاسی قتل او به دست قزلباشان درسال 991 / 1983 بحث کنیم ...
خلاصه ماشینی:
"(احسن التواریخ، 1931:3-502؛نقل از متن اصلی) (4) نظر به دشمنی شدید قزلباشان با وزیر که بعد از این ایجاد شد تکریم نویسنده احسن التواریخ-که خود یکی از صاحب منصبان قزلباش بود-از وی، با جملات بالا، جالب است.
با وجود اینکه شرکت وزیر در عملیات نظامی یک استثنا به حساب میآمد تا یک قاعده، میرزا سلمان در لشکرکشی حمزه میرزا به قره باغ و شیروان در سال 987/80-1579 بر ضد عثمانیان به فرماندهی عثمان پاشا و بر ضد تاتارها به فرماندهی عادل گیرای خان-برادر خان کریمه-و محمد گیرای خان (همان، ص 9-278)، نقش عمدهای ایفا کرد(تاریخ عالم آرای عباسی، 1334/1955:ج 1، ص 236 و بعد).
تاریخ نظام اداری صفویه تا زمان میرزا سلمان، در کل، این نکته را به طور قطعی اثبات میکند که وقتی یک ایرانی منصب وکالت داشت یا قدرت یک وکیل را از آن خود کرده بود، قزلباشان برای رهایی از دست او فقط به دنبال فرصت میگشتند.
اگرچه در منابع به میرزا سلمان به عنوان وکیل اشاره نمیشود، همه دوره وزارت وی بیانگر کوششی برای بازگشت به مفهوم وکیل به عنوان نایب شاه است و اینکه مأمو نظامی عالیرتبهای باشد و در میدان جنگ در رأس نیروهای نظامی قرار گیرد، و در امور اجرایی بیش از تمامی امرای دیگر دیوان اعمال قدرت کند و مهرش را بالای مهر همه آنان بزند.
تا آنجا که کار به قدرت عناصر ایرانی در دولت صفویه مربوط میشود، دوره اشتغال میرزا سلمان رد منصب وکالت، نمایانگر آخرین تلاش عناصر مذکور، [جهت حفظ قدرت خود]، پیش از تغییراتی است که برای کاستن قدرت هر دو عنصر ترک و ایرانی از سوی شاه عباس صورت گرفت."