چکیده:
در این مقاله تلاش میشود تا موارد استفاده از مفهوم"اقتصاد سیاسی "در متون مختلف روشن گردد و از میان کاربردهای مختلف،یکی بهعنوان مناسبترین کاربرد معرفی شود.آنگاه به طبقهبندی رویکردهای مختلف نظری در زمینه اقتصاد سیاسی پرداخته و هر رویکرد را در حداقل کلمات معرفی مینماید.پس از نگاهی گذرا و انتقادی به رویکردهای مختلف با طرح برخی ملاحظات روش شناختی،پیشنهاد میشود تا به جای آنکه"اقتصاد سیاسی"را بهعنوان یک نظریه مشخص در نظر بگیریم،از آن بهعنوان یک"برنامه پژوهشی"بهره گیریم.این مقاله دریچهای است برای مقاله دیگری که به معرفی ابعاد گوناگون این برنامه پژوهشی میپردازد
This article aims to clarify the meaning of the term “political economy” in
various contexts and propose the most appropriate meaning for it. It then
gives a concise definition of various theoretical approaches to political
economy used in different contexts and classifies them in six categories.
After a brief critical review of the various approaches and considering some
methodological issues, this paper concludes that rather than considering
political economy as a specific “theory”, political economy should be
considered as a “research plan
خلاصه ماشینی:
"این دیدگاهها که میتوان از آنها با عنوان"اقتصاد سیاسی نئوکلاسیکی"یاد کرد،ضمن آنکه خود را بخشی از سرمشق نئوکلاسیکی میدانند با چند ویژگی خود را از اقتصاد رفاه نئوکلاسیکی متمایز میکنند ( Colander,1984:2 ):اولا،مدعیاند که اقتصاد رفاه نئوکلاسیکی،دولت را"نیرویی بورنزا"فرض میکند در حالی که آنها دولت را،حداقل به صورت بخشی،"نیرویی درونزا"تلقی کرده و خطمشیهای اتخاذ شده توسط دولت را منعکس کننده علایق عمیق درونی جامعه به شمار میآورند.
دیدگاههای مارکسیستی نیز به دلیل مخدوش ساختن مرز علم و غیرعلم(سروش،1375)، بکارگیری مفاهیم مبهم و گاه مخدوش(سروش،1361)،طرح ادعاهای بیدلیل و گاه کاملا نادرست(پوپر،1364)،عدمتوانایی در توضیح پدیدههای جاری و روزمره زندگی و اقتصاد ( (Lange,1935 ،اسطورهسازی و ترویج نگاه رازورانه هگلی به روابط اقتصادی ( Robinson,1950 )و بیتوجهی به طر تقاضا و مطلوبیت در اقتصاد(قدیری اصلی،1363)به سختی مورد انتقاد قرار گرفته است؛بهگونهای که میتوان ادعا کرد امروز کمتر صاحبنظری را میتوان یافت که اندیشههای مارکس را بدون همراه کردن آن با اندیشههای کسانی چون وبر یا تجدیدنظر اساسی در آنها بپذیرد(کرایب،1382).
باتوجه به انتقادهای مطرح شده در مورد هریک از دیدگاههای موجود در زمینه"اقتصاد سیاسی"و ضرورت وجود یک چارچوب مفهومی-نظری مشخص برای یک تحلیل علمی،این پرسش مطرح میشود که آیا میتوان از"اقتصاد سیاسی"و دیدگاههای مختلف مطرح شده در آن برای ارائه تحلیلی از پدیدههای درهم آمیخته اقتصادی و سیاسی بهره گرفت یا خیر؟برای پاسخ به این پرسش توجه به دو نکته روششناختی ضروری مینماید."