چکیده:
تجرد نفس، به عنوان مهم ترین مساله در دانش نفس شناسی، مورد توجه فیلسوفان بزرگ نفس، یعنی افلاطون، فلوطین و ابن سینا، بوده است. آنان هر کدام در این زمینه، مباحث جدید و نوآوری های مهمی را طرح کرده اند. اکنون این مساله مطرح است که سهروردی، بنیان گذار حکمت اشراق در اندیشه اسلامی، که درباره تجرد نفس سخن گفته، آیا در این باره دلایل و منظرهای جدیدی به شناخت ماهیت نفس دارد؟ به ویژه که او صاحب نظریه علم حضوری است و این دیدگاه با ماهیت نفس مرتبط است.
پاسخ، چنان که در مقاله بدان پرداخته شده، این است که شیخ اشراق، هم از طریق علم حضوری و هم در ادامه دلایل پیشینیان، از جمله ابن سینا، سخنان جدیدی را در اثبات تجرد نفس و چگونگی این تجرد بیان کرده است: او علم حضوری را از کارکردهای نفس دانسته و با بررسی تحلیلی برخی از مفاهیم، دلایل دیگری بر تجرد نفس آورده که در نوع خود بی نظیر است؛ سهروردی علاوه بر این دو شیوه، در رساله های عرفانی خود، از زبان نمادین نیز در تبیین ماهیت نفس بهره برده، منظرهای جدیدی گشوده است. بدین دلیل، شیخ اشراق را می توان فیلسوف نفس دیگری از شمار فیلسوفان بزرگ یاد شده دانست که در نفس شناسی صاحب دیدگاه خاص و نوینی هستند.
The immateriality of soul، as the most important subject in the knowledge of soul، was noticed by the great philosophers، including Plato، Plotinus and Ibn- sina (Avicenna). They separately propounded the new discussions and had innovations about the subject. Now، there is a question whether Suhrawardi، who is founder of Hekmat – al-Ishraq (a school of Islamic philosophy) and discussed about the Immateriality of soul، have a new innovation about it (especially because he propounded a theory named “The presence knowledge” that connected whit the nature of soul).
We show in this paper that Suhrawardi had a new approach to this subject based on the "presence knowledge" theory as well as the previous philosophers' methods. In his mystical treatises، he uses a symbolic language to represent new approaches to this subject. In this relation، we can call him a hero of the philosophy of soul.
خلاصه ماشینی:
"شیخ اشراق در ششرویکرد گوناگون،که برخی از آنها خود از چند دلیل جداگانه تشکیل شده و در نوع خودبینظیر و بدیع است،به دنبال اثبات غیر جسمانی بودن نفس است: از میان رویکردهای یاد شده،رویکرد علم حضوری اساس علم النفس سهروردی به شمارمیرود(4،ص:564)و رویکرد عرفانی نیز در نوع خود بینظیر است.
1. شناخت نفس از طریق«صورت»نیست به نظر شیخ اشراق آدمی خویشتن را از طریق«صورت»نمیشناسد(همان)؛منظور از صورت در اینجا اصطلاح متداولی است که در فلسفهی ارسطو و ابن سینا برای نظریهیعلم به کار میرفت؛به نظر آنان علم عبارت بود از صورت حاصل از یک معلوم در نزد ذهن.
در حکمت الاشراق،نگاه دیگری از این رویکرد یافت میشود که با نگاه سینوی متفاوتاست؛این نگاه را با توجه به توضیح شمس الدین شهرزوری و قطب الدین شیرازی،دو شارححکمت الاشراق،میتوان اینگونه تبیین نمود:آدمی در دو حال ممکن است به خویشتنتوجه عمیقی کند:یکی در حالتهایی از بیداری و دیگری در حالتهایی از رؤیا؛او از اینتوجهات و حالات با نام مواقعی یاد میکند که جسم،بدن یا مثال معلق،مظهر نفسمیشود و به عبارت دیگر نفس خود را در بدن یا(در خواب)همراه مثال معلق،میبیند.
در این رسالهها،اگرچه از نظرگاه فلسفی،وجود نفسمفروض گرفته شده و نباید آنها را عهدهدار اثبات وجود نفس یا تبیین ماهیت آن با زبانفلسفه دانست،تبیین ماهیت نفس با ادبیاتی متفاوت از زبان رسمی حکمت و فلسفه،چیزی است که در این رسالهها نمود دارد:در رساله الطیر،داستان سیر روح انسان به مأوایاصلی خویش به پرواز پرندگان همانند شده است(12،ص:200)چنانکه در رسالههایمشابه آن از حکمای دیگر چنین است(27،ص:46)؛در رسالهی آواز پر جبرئیل از ماهیتروح آدمی به عنوان کلمه الهی سخن رفته است(6،صص:218-220)،در عقل سرخ،گویندهی داستان،خود را همچون مرغی توصیف میکند که از پیری وطن اصلی خویش رامیپرسد و او کوه قاف را جایگاه اصلی خود و آن مرغ میخواند(15،صص:228-229)ومعلوم است که در اینجا مرغ،تشبیهی است برای نفس آدمی که به وطن اصلی خود یعنیعالم غیرجسمانی علاقهمند است."