چکیده:
در کنار عوامل تاثیرگذار مهم سیاسی،فرهنگی و مذهبی،در این مقاله از فرضیات روانشناسی اجتماعی تدگر (Ted Gurr) برای تفسیر تاثیر سرخوردگی اجتماعی و اقتصادی بخش اعظمی از جامعه ایران بر تغییر رای دهی آنان در دوم خرداد 1376 استفاده میشود.در این خصوص،مدعای این مقاله به شرح زیر است. نارضائی اجتماعی و ادراک اجتماعی بخش عظیمی از جامعه مبنی بر محرومیت نسبی موجب شد تا لحن انتقادی و گرایش اصلاحطلبانه خاتمی آرای بسیاری از ناراضیان اجتماعی را به خود جلب کند،که از برنامه اقتدارگرائی بوروکراتیک عملگراها دچار احساس محرومیت نسبی شده بودند.در این راستا،نقش احساس فاصله میان انتظارات یا توقعات افراد با واقعیتهای اقتصادی،اجتماعی یا حتی سیاسی و تاثیر آن در ایجاد تغییرات رفتاری به اشکال مختلف(پرخاشگری و یا رفتارهای اجتماعی خاص و حتی رای دادن به جناح خاص)مورد بحث قرار میگیرد.البته میتوان از فرضیات این تئوری برای تفسیر دورههای مختلف ریاست جمهوری در ایران استفاده کرد.اما بدلیل حجم زیاد متغییرهای دخیل،در این مقاله فقط تاثیرات اقتصادی مدیریت سیاسی-اجرائی عملگراها بر رای دادن دوم خرداد مورد بحث قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"محرومیت نسبی و چرخش رای در انتخابات دوم خرداد 1376 حسین سیفزاده* استاد گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران حسن گلپایگانی استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه (تاریخ دریافت:12/3/87-تاریخ تصویب:20/8/87)چکیده: در کنار عوامل تاثیرگذار مهم سیاسی،فرهنگی و مذهبی،در این مقاله از فرضیات روانشناسی اجتماعی تدگر (Ted Gurr) برای تفسیر تاثیر سرخوردگی اجتماعی و اقتصادی بخش اعظمی از جامعه ایران بر تغییر رای دهی آنان در دوم خرداد 1376 استفاده میشود.
)الف-ادراک و ارزیابی نابرابری در ایران بین سالهای 1376-1368 با استناد به آمار و اسناد موجود،از منظر فرضی،به نظر میرسد که برنامه سازندگی مورد اهتمام مدیریت سیاسی عملگرای رفسنجانی هم به"افزایش قدرت ادراک"و هم"امکان بیشتر مشاهده و ادراک نابرابری"بخشی از جامعه منجر شده بود.
عدم وجود رابطه منطقی میان درآمد گروههای جامعه اعم از کارمندان و کارگران و افزایش حقوق آنها در سال با افزایش تورم باعث گردید که فرد کارمند و کارگر شکاف میان افزایش حقوق و تورم را کاملا مشاهده کرده و با مراجعه به بازار کالا هر روزه شاهد پایین آمدن و کاسته شدن ارزش پول خود باشند.
در نتیجه،از بین رفتن رابطه منطقی میان درآمد گروههای جامعه اعم از کارمندان و کارگران(حقوق و افزایش حقوق آنها در سال)با افزایش تورم باعث گردیده که طبقات پایین و متوسط جامعه شکاف میان این دو متغیر را درک کرده و با مراجعه به بازار کالا شاهد پایین آمدن و کاسته شدن ارزش خود باشند."