خلاصه ماشینی:
"2. گویا رویکرد نویسندگان محترم به امور فرهنگی از پایگاه جریان های سیاسی بوده است, به عبارت دیگر نویسندگان محترم امور فرهنگی را در متن امور سیاسی جستجو کرده اند; این امر باعث شده اولویت و ضریب حساسیت جریان های فرهنگی تابع متغیری از اولویت و ضریب حساسیت جریان های سیاسی شود, مهم تر این که باعث بسیاری از جریان های فرهنگی که اساسا صبغه فرهنگی دارند یا کمتر با جریان های سیاسی گره خورده اند, اساسا مورد مطالعه و تحقیق شان قرار نگیرد, برای مثال برخی جریانات فرهنگی مرتبط با حوزه علمیه که که در کتاب مذکور به آنها توجهی نشده است, این جریان عبارت اند از: الف) موج حفظ قرآن ـ که از دو دهه قبل در کشور ما راه افتاده و باعث تأسیس دارالقرآن های متعدد شده است و تاکنون منجر به تربیت و پرورش صدها حافظ کل قرآن در میان نوجوانان عمدتا زیر پانزده سال شده است ـ یکی از مهم ترین جریانات فرهنگی است که در جریان شناسی فرهنگی پس از انقلاب اسلامی نمی توان آن را نادیده گرفت, همچنان که نمی توان از صدها جلسه تلویزیونی تفسیر قرآن آقای قرائتی ـ که کم ترین اشاره در کتاب مذکور بدان نشده است ـ چشم پوشید.
می توان پرسش های دیگری را درباره برخی مؤلفه های دیگر نیز مطرح کرد, برای نمونه آیا تغییر نگرش ذائقه عنصر ایرانی به سوی سبک های خاص نثر و نظم (مثلا شعر نو و سپید) را نبایست در لایه های فرهنگی آن پی گرفت, آیا چاپ و نشر دیوان های متعدد به سبک شعر نو و سپید نشان از ظهور نسلی از شاعرانی که به زبانی جدید ـ که یقینا نتیجه فره نگی جدید است ـ سخن می گویند, ندارد؟ به نظر می رسد بهتر آن بود که نویسندگان محترم ابتدا به تعریف مفاهیم کلیدی تحقیق خود می پرداختند و سپس متناسب با آن تعاریف به شناسایی پایگاه های تولید فرهنگ در کشور می پرداختند و در نهایت هم مسائل فرهنگی را اولویت بندی می کردند و به تناسب اولویت شان به بحث و تحلیل می گذاشتند."