خلاصه ماشینی:
"بیان علامه و محقق طوسی در این جهت میتواند با قول ملاصدرا مشترک باشد که هر سه متفکر معتقدند که حشر بدن با همین خصوصیاتی که در دنیاست،نه تنها با مشکل عقلی مواجه است بلکه بدن مادی و دنیوی داخل در قوام معاد نیست،لذا برای رفع مشکل،خواجه و علامه راهحل را در این دیدهاند که بگویند آنچه در قیامت محشور میشود اجزای اصلی بدن است،نه اجزای فرعی،و صدر المتالهین در عین موافقت با گفتار نخست آنها که حشر انسان با اجزای فرعی و جزئی محال است،به مرحلهء دیگری ارتقا مییابد و طرحی نو در میاندازد،یعنی ضمن حفظ قول به عینیت،اعادهء بدن به واسطهء اجزای اصلی را نیز کنار مینهد.
در این حرکت،مسافت انسان طوری است که میتواند از صنفی به صنف دیگر و از نوعی به نوع دیگر سیر نماید و حرکت جوهری آن به نحو لبس بعد از لبس است،ولی در طبایع دیگر به نحو خلع ولبس است،اما بنابر قول افلاطون و ابن سینا و پیروانشان که نفس را روحانیه الحدوث و روحانیه البقا میدانند،هرگز نمیتوان چنین اطوار و شئونی برای نفس در نظر گرفت،به همین خاطر بعضی از این اصول که در فلسفههای آنان نیز یافت میشود در مبحث نفس و به طریق اولی در مسئلهء معاد جسمانی پیاده نمیشود.
به عقیدهء ملاصدرا حدوث و تجدد،عارض بعضی از مراتب نفس میشود نه همهء مراتب، بنابراین: مراتب وجود انسان،از وجود در عالم ماده و وجود در عالم برزخ و قیامت و وجود در عالم عقول و مثل نوری،مراتب متباین نیستند؛وجود در بدن مثالی و وجود در بدن محشور در قیامت عین وجود بدن مادی است به نحوی که اگر کسی انسانی را در دنیا دیده باشد،آنگاه در آخرت او را ببیند،خواهد گفت این همان انسان در دنیاست،جز آنکه مرتبه و خاصیت لازم ماده را که فنا و دئور باشد،فاقد است(اکبریان،ص 259)."