چکیده:
یوهان گو تفرید هردر نه تنها در ایران، بلکه در آلمان نیز علیرغم تحقیقات
فزاینده و زیاد الوصفی که پیرامون آثار گسترده وی به عمل آمده است، متفکری ناشناخته
است.این امر شاید از روح انزوا طلب وی نشأت گرفته باشد و یا اینکه گستردگی و تنوع
آثاری وی که حوزههایی شامل:الهیات، تاریخ، ادیان، فلسفه، تبارشناسی، شعر، هنر، نقد
ادبی، جامعه شناسی، علوم طبیعی، زبان شناسی و حتی سیاست را دربر میگیرد، میتواند
دلیل دیگری بر این مدعا باشد.اما انچه که راهیابی به تفکر این فیلسوف جامع العلوم
را به غایت دشوار میسازد، عدم انسجام و یکپارچگی آثار وی است.این مقاله بر آنست که
به بررسی پارهای از آراء و ابواب هردو درباره مبدأ منشاء زبان و نسبت آن با شعر
بپردازد.در نگاه نخست زبان وسیلهای برای شناخت اشیاء پیرامونی، درک معانی و
بیانمقاصد انسان است.حال این سئوال فرارویمان قرار میگیرد که چه نسبتی میان این
وجه از زبان با شعر که اوج تجلی روحانی و آسمانی است، برقرار است؟هردر از منظری
کاملا متفاوت با نظریههای رایج زبانشناسی قرن هجدهم، به این پرسش پاسخ
میدهد.بیگمان آنچه را که نگارنده نیز در این باره بنگارد، بری از کاستی نخواهد
بود، اما شاید دریچهای باشد، هر چند کوچک، اما گشوده به افقی دوردست.
خلاصه ماشینی:
"اما سیطره اندیشههای روشنگری و علوم فلسفه طبیعی، گستردهتر از آن بود که هردر را از غوص و غور در آنها باز دارد، هردر پس از گذشت سالها تفحص و پژوهش در دو دو حوزه علوم طبیعی و فلسفه ادیان و فلسفه زبانشناسی، سرانجام پس از وقفهای طولانی به سال 1772، اثر شگرفت خود را در حوزه ادیان و فلسفه زبانشناسی، با عنوانرساه در باب مبدأ و منشاء زبانمنتشر ساخت و بدین سان، برای نخستین بار، دیدگاهی چند وجهی و بحثانگیز را درباره ماهیت پیدایش زبان، مطرح ساخت و از این رهگذر ناگزیر گردید که بر خلاف میل باطنی خود، دیدگاه استاد بزرگ خود هامان را در باره ماهیت الهی زبان به چالش کشانده و اظهار نماید:زبان در بادی امر تنها یک نیاز و یک ضرورت است که از فطرت طبیعی و فیزیولوژیک انسان نشأت میگیرد و به تدریج در سیر تکاملی خود گام برمیدارد.
در این پروسه، انسان در اوج تفکر خردگرایانه و متأثر از دغدعههای فلسفی است و در نتیجه، زبان در این مرحله دشوارترین مسئولیت خود را که همانا بیان تفسیر و تأویل جهان خلقت است، بر عهده دارد، اما نکته بسیار در خور توجه آن که، اگرچه هردر از این دوره به عنوان اوج حیات فکری و تکامل زبان یاد مینماید، اما در مقام قیاس اصالت را برای دوره نخست قائل است، یعنی زمان که انسان بیش از هر زمان دیگر، خود را در جوار امر قدسی و سرشار از معنویت میبیند، تنها در این نشئه قادر است به ادراک و دریافت کامل جهان خلقت دست یازد، بنابراین، در اینجاست که وی شعر را اصیلترین نوع بیان حقیقت و هستی برمیشمرد و باور دارد که علت تأثیر شگرف کلام الهی در کتابهای آسمانی بر انسان، همانا تغزلی و ماورایی بودن ماهیت آن زبان است و انسان بیواسطه، سرایش شعر را از خدا آموخته است."