چکیده:
همانگونه که تغییرات و دگرگونیهای سیاسی،اجتماعی و اقتصادی بر هنر هر دوره،مؤثر واقع میگردد،تحولات هنری نیز بر روند مرمت آثار آن دوره تأثیرگذار میباشد.به این ترتیب شاهد هستیم که چگونه پیدایی ایدهآلیسم در وادی هنر اندیشه بازسازی و احیای آثار هنری را شکل داده و ظهور مسیحیت و پیرو آن،غیر واقع نمایی در عرصه هنر سبب متروک ماندن و گاها سبب تخریب آثار باقی مانده از گذشته میگردد.تحول دیدگاه بشر نسبت به جهان و ظهور فلسفه اومانیسم و شکلگیری رنسانس و اندیشه رجعتپذیری تاریخی،زمینهای جهت حفظ و بازسازی آثار کهن گردید و به دنبال آن در عصر روشنگری با اندیشه فلاسفهای نظیر کانت و وینکلمن و ارزشگذاری یکسان نسبت به سبکهای هنری، ظهور رمانتیسم در وادی هنر و نضج گرفتن مرمت سبکی،شاهد اولین بارقههای حفاظت محض در مرمت آثار تحت تعالیم راسکین میباشیم.به دنبال آن ریگل سه شیوه مرمت ممکن که عبارتند از(حفاظت محض-تاریخی،هنری-سنتی)را معرفی نمود و براندی تحت تأثیر تعالیم کروچه نحوه و شکل دخالتهای مرمتی در آثار را شرح و بسط داد و نظریات وی در شکلگیری منشور و نیز نقش مهمی ایفا نموده است.اما با شکلگیری فلسفه وجود،تغییر در مواد سازنده اثر هنری در گذر زمان تا جایی که منجر به از دست رفتن آن نگردد مطلوب فرض گردید.
خلاصه ماشینی:
"تحول دیدگاه بشر نسبت به جهان و ظهور فلسفه اومانیسم و شکلگیری رنسانس و اندیشه رجعتپذیری تاریخی،زمینهای جهت حفظ و بازسازی آثار کهن گردید و به دنبال آن در عصر روشنگری با اندیشه فلاسفهای نظیر کانت و وینکلمن و ارزشگذاری یکسان نسبت به سبکهای هنری، ظهور رمانتیسم در وادی هنر و نضج گرفتن مرمت سبکی،شاهد اولین بارقههای حفاظت محض در مرمت آثار تحت تعالیم راسکین میباشیم.
تأکید منشور ونیز بر حفظ ارزشهای تاریخی و هنری یک اثر بهطور توأمان،اندیشه بررسی چیستی این ارزشها و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر را ایجاد نمود و عاملی جهت کنکاش پیرامون نقش فلسفه هنر (زیباییشناسی)در مرمت آثار گردید تا بدین وسیله نظرات و آرای مرمتگران بر چگونگی حفاظت از ارزشهای زیباییشناسی مواریث فرهنگی با توجه به روند تحول فلسفه زیباییشناسی تفسیر گردد.
10 در این دوران منافات ارزشهای هنری معاصر با آنهایی که در گذشته ارجمند بودهاند سبب به فراموشی سپردن آنها یا استفاده ابزاری از آثار در جهت ایجاد بستری جدید برای پیدایش هنر روز قرار گرفت.
این نوع مرمت که چیزی جز ایجاد نوعی وحدت سبک در آثار بر جای مانده از گذشته نبود، خود منجر به از بین رفتن بسیاری از المانهای باقیمانده از ادوار گوناگون،که در گذر زمان به اثر ملحق گردیده و خود نماینگر گوشههایی از تاریخ بنا بود،گردید.
با نگاهی اجمالی بر آنچه گفته شد میتوان به این نتیجه رسید که در گذشته،قبل از عنوان شدن ارزش قدمت توسط اندیشمندان حوزه فلسفه و هنر آنچه در مرمت و بازسازی آثار هنری از اهمیت برخوردار بوده است تنها حفظ جنبههای زیباییشناسی اثر بوده است."