چکیده:
ابن عربی معتقد است که در انسان نیروی ادراککننده دیگری غیر از عقل یافت میشود که عرصه فعالیت این نیرو،پهنه«خیال»است که در آن جمع میان اضداد پدیدار میشود زیرا نزد حس و عقل جمع میان دو ضد ممتنع است.عالم خیال نزدیکترین دلالت به حق است،زیرا حضرت حق،اول است و آخر،ظاهر است و باطن و لذا عارف جز از راه جمع کردن میان دو ضد،شناخته نمیشود. ابن عربی خیال را منزل الفت جامع میان حق و خلق و همان صورتی میداند که انسان بر آن آفریده شده است و این آگاهی نیرومندترین آگاهی است که بوسیله آن عارف واحدیت حق را در کثرت خلق ادراک میکند.
ابن عربی معتقد است خیال،تنها آنچه را دارای صورت محسوس یا مرکب از اجزاء محسوس است و توسط قوه مصوره ترکیب میشود نگه میدارد و از این رهگذر،صورتی را بدست میدهد که در حس موجود نیست اما برای بیننده محسوس است.وی در نظریه عرفانی خویش از عالم خیال بعنوان طرق معرفة الله نام میبرد.در این مقاله عالم مزبور بگونهیی نظاممند ترسیم میگردد
خلاصه ماشینی:
"وجود برزخی نفس انسان،مهبط نفس رحمانی ابن عربی در ادامه ترسیم عالم خیال در قوس نزول مینویسد:هنگامیکه خلقت انسان کامل فرا رسید حضرت حق،او را برزخ میان حق و عالم قرار داد زیرا انسان کامل بلحاظ ظهور اسماء الهی،حق است و بجهت حقیقت امکانیش خلق میباشد.
خدا انسان را واجد سه مرتبهء عقل و خیال و حس قرار داد و این در حالی است که خیال برزخ میان حس و معناست و خداوند تعالی جسم را ملک روح انسان قرار داد و او را بر آن استیلا بخشید و آلات طبیعی مانند چشم و گوش برایش ایجاد کرد و در آنها قوهیی قرار داد:که بصر و سمع نامیده میشود و برای هریک از این قوای حسی دو وجه قرار داد وجهی بسوی محسوسات عالم شهادت و وجهی بسوی حضرت خیال منفصل (28).
ابن عربی با استناد به این حدیث پیامبر که«اول ما خلق الله نوری»مینویسد این نور اساس آفرینش جهان است که همان عقل اول یا ضمیر الهی است که خداوند بوسیلهء آن خود را برای خود«در مقام احدیت مطلق»متجلی کرد68که جنبهء قابلیت آن صادر اول،«عبودیت»و جنبهء فاعلیت آن «ربوبیت»محمدی است و لذا در آن جنبه که روح محمدی اصالتا عبد آفریده شده بود هیچگاه طلب سروری نکرد بلکه دائما در سجده بود و اگر قیام میکرد نیز در حال انفعال بود لذا خداوند تکوین را از او آغاز کرد و از جنبه«ربوبیت»،به او مرتبهء فاعلیت در سایر انفاس بخشید.
نقش خیال متصل در علم ابن عربی مینویسد ما نمیگوییم که علم،تصور معلوم است-آنگونه که اهل فلسفه میگویند-بلکه بعقیدهء ما علم درک ذات مطلوب فی نفسه است پس علوم یعنی معلومات هنگامیکه با ذواتشان برای عالم ظاهر شدند و عالم آنها را فی نفسها درک کرد آنگاه علم صحیح و ادراک تام،واقع شده است،علمی که در آن هیچ شبهه نیست-خواه آن معلوم،وجودی (74)."