چکیده:
تحقیق در باب نحوه وجود کلّی طبیعی یا ماهیت را میتوان یکی از دشواریهای فلسفه ابنسینا و ملّاصدرا دانست. در ساختار فلسفی هریک از این دو فیلسوف، کلّی طبیعی تعریف و آثار ویژهای دارد. غفلت از این تفاوتها ممکن است موجب بروز اشتباهات بسیاری گردد. ماهیت، در صورتی که لابشرط اعتبار شود، چیزی جز خودش نخواهد بود. ادّعای ابنسینا آن است که ماهیت لابشرط (کلّی طبیعی) در خارج وجود دارد. امّا به راستی، چگونه ممکن است حقیقت لابشرط ـ که هیچ وصفی جز خود را نمیپذیرد ـ در خارج محقّق، و همچنان اعتبار لابشرط بودن آن حفظ شود؟ در این مقاله، نشان دادهایم که ابنسینا در تبیین نحوه وجود کلّی طبیعی در خارج، با مسائلی مواجه است که آنها را بیپاسخ گذاشته و ملّاصدرا تلاش کرده تا پاسخی موجه برای چنان مسائلی بیابد. البته وی نیز باید تبیینی از کلّی طبیعی ارائه دهد که به هیچروی با نظریه وی در باب اصالت وجود ناسازگار نباشد. ما تلاش کردهایم تا با بررسی دو رویکرد مختلف درباره تحقّق خارجی کلّی طبیعی، برتری نظریه ملّاصدرا و چگونگی سازگاری آن با اصالت وجود را نشان دهیم.
خلاصه ماشینی:
گرچه ماهيت به معناى ذاتيات اشيا ـ و آنچه بر اشيا حمل مىشود ـ چيزى است كه ارسطو در قالب مقولات دهگانه ارائه كرده است، امّا بايد توجه داشت كه ارسطو غير از ماهيات چيز ديگرى را نمىشناسد و يگانه تفسير او از واقعيت به كمك ماهيتْ صورت مىپذيرد؛ به اين معنا كه وى ذات اشيا را همان واقعيت اشيا مىداند (درست برخلاف رأى انديشمندانى چون ابنسينا و ملّاصدرا كه با تعريفى كه از ماهيت ارائه مىدهند، صراحتا قائل به نفى تحقّق بالذّات ماهيت شده و آن را دون جعل دانستهاند.
مهمترين اثر معرفتشناختى پذيرش اين امر آن است كه چنانچه طبيعت و ماهيت اشيا در ضمن افراد خود محقّق نبوده و از وجود عينى برخوردار نباشد، نتيجه اين خواهد بود كه آنچه ما از اشياى خارجى ادراك مىكنيم، به نحوى كه براى هريك از آنها ماهيت خاصّى را در نظر گرفته و سپس به دستهبندى آنها تحت مقولات مختلف مىپردازيم، منشأ انتزاع و ريشهاى در خارج نداشته و چيزى جز قالبهاى ذهنى ما نخواهد بود و چنين عقيدهاى همان نفى رئاليسم و واقعنمايى علم و به نوعى پذيرش ايدهآليسم است؛ زيرا اساس طبقهبندى ماهيات اشيا اشتراكات و اختلافات ذاتى ميان آنها بوده و شناخت ما نسبت به جهان خارج توسط اين مفاهيم كلّى صورت مىپذيرد.