چکیده:
انسان، پس از آن که از خاک آفریده شد و خدای تعالی از روح خود در او دمید، به مقام تعلیم اسما باریافت. او در این هنگام، کلام و پیام خداوند را می شنید و با فرشتگان سخن می گفت. عصیان و گناه، هبوط او به عالمی را در پی داشت که در حجاب خود کاذب و دروغین او ظاهر می شد و باز گشت آدمی به عالمی که از آن رانده شد، جز با فنا و فدا کردن خود کاذب میسور نیست. در این مقاله، با تکیه بر نقش محوری عصیان، به بعد تاریخی هبوط و یکی از مراحل آن اشاره می شود. مرحله ای که با تمث لات مشرکانه اساطیری آغاز شد و تا غیبت کامل آسمان و پیدایش دنیای مدرن استمرار می یابد. طلوع خورشید حقیقت از افق کرات، نقطه پایان این سقوط مستمر است.
خلاصه ماشینی:
"اگر انسان غریب، هجرت به سوی دیار آشنایی را آغاز نکند، ناگزیر با احساس غربت، به تغییر مکان و زمان و تبدیل آنچه در پیرامون خود ساخته است، مشغول میشود؛ زیرا در هر حال، از وضع موجود خود، راضی و خشنود نیست و چون منشأ این نارضایتی را به خطا به محیط و موقعیت خود نسبت میدهد؛ در تبدیل آن میکوشد؛ اما با اینگونه تغییرات نیز به حقیقت راه نمیبرد؛ بلکه بر شدت غربت و بیگانگیاش میافزاید؛ زیرا همان سبب و علتی که «آن» و لحظهای پیشین، او را در اضطراب و ماتم فرو برده بود، در لحظه تغییر و پس از آن، همچنان همراه او است؛ بلکه این تغییر، با مداخله و تدبیر همان سبب به انجام میرسد.
مسلمانان در پناه قرآن و آموزههای توحیدی آن، در نخستین رویارویی که پس از پیروزیهای سیاسی نخستین با دنیای کفر و شرک دارند، عناصر مستعدی را که در جان و فطرت آدمی ریشه دارد، از اسارت محیطهای اساطیری و شرکآلود رهایی بخشیدند و امکان تحرک و رشد آن عناصر را فراهم آوردند؛ بهطور مثال، در مواجهه با بقایای فرهنگ یونان که با انبوهی از اساطیر و اندیشههای مشرکانه آمیخته بود، صرفا عناصری عقلی که در حکمت ادریسی انبیای سلف ریشه داشت، به حوزه فرهنگ و اندیشه اسلامی راه یافت و این مجموعه نیز در نخستین روزهای حضور خود، در جستوجوی مبادی آسمانی خویش به اثبات مثل و حقایق عقلانی میپرداخت و نظام مدبرات الاهی را ترسیم میکرد."