چکیده:
اخیرا بعضی افراد در باب سازگاری خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم شبهاتی را
مطرح نمودهاند آنان برآنند که اعتقاد به علم لدنی وعصمت امامان و حجتیت سخنان آنان
با خاتمیت پیامبر گرامی اسلام و انقطاع وحی ناسازگاری دارد. این مقال بر آن است تا
پاسخ مستدل به این شبهه و برخی از شبهات دیگر بدهد . در ابتدا به سرچشمه علوم
امامان معصوم اشاره میشود که عبارتند از: 1. نقل از رسول خدا? 2. نقل از کتاب
علی? 3.استنباط از کتاب و سنت 4. الهامهای الاهی. سپس مطرح شده است که قرآن و
روایات بر این نکته تاکید دارند که ممکن است افرادی از علم لدنی عصمت برخوردار
باشند و سخنان آنان بر دیگران حجت داشته باشد ولی نبی نباشند بنابراین هیچ
ناسازگاری بین خاتمیت و مرجعیت علمی وسیاسی ائمه وجود ندارد.
همچنین در ادامه به نقش امامان در حفظ و پاسداری از شریعت اسلام اشاره شده. در
پایان وظیفه و جایگاه عقل در فهم متون دینی پس از رحلت پیامبر مورد بررسی
قرارگرفته است. در ضمن در این مقاله به تناقضگوییهای جناب آقای دکتر سروش در این
باب اشاره شدهاست.
Recently some doubts are casted on the consistency between beleivng Mohammad (pbuh) as the final prophet and imams as the authoritative source of knowledge. Its claimed that believing on the divine knowledge and infallibility as well as the authority of the sayings of imams is incompatible with the completion of revelation. This article aims to provide these and other related doubts with well reasoned answers. First the main sources of imams’ knowledge are pointed out. So the sayings of imams are: 1) Quotations relating the holy prophet 2) relating from the divine book 3) interpreting the holy book and Sunnah and finally 4) divine inspirations. It is argued that according to holy Qur’an and Sunnah some people may enjoy a sort of divine knowledge and their sayings may serve as an authority for others. Anyhow، they are not regarded as prophet. Therefore there is no inconsistency between the completion of Prophethood and the social political authoritativeness of imams. In the end، the role of imams as the saviors’ and guardians of Shariah is highlighted. In conclusion the function and place of intellect in understanding the religious texts in the absence of prophet is discussed. In meantime the paradoxes in Dr. Sorush’s views on this issue is reviewed.
خلاصه ماشینی:
"میان آنان ، با آنچه خدا نازل کرده, داوری کن, و هر نوع داوری که در قوانین الاهی ریشه نداشته باشد, حکم جاهلی است: أفحکم الجاهلیة یبغون ومن أحسن من الله حکما لقوم یوقنون (مائده(5):50) آیا حکم جاهلیت را از نو میخواهند و چه کسی بهتر از خدا برای قومی که اهل ایمان و یقین هستند, حکم میکند؟ با توجه به این بیان باید گفت: پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و با رحلت او وحی تشریعی قطع شده و او آیین الاهی را تکمیل کرد و هر چه بشر به آن نیاز دارد, در آیین او وجود داشت.
چگونه احکام و تکالیفی را بیان میکنند که در قرآن و سنتهای باقیمانده از پیامبر نیست؟ و این همان شبههای است که آقای سروش بر آن تکیه میکند و من مجموع دیدگاههای او را در این مورد در چند محور مطرح کرده, به تحلیل آنها میپردازم: محور نخست: ناسازگاری مرجعیت علمی با خاتمیت این همان سؤالی است که جناب آقای سروش آن را به صورت محور نخست مطرح میکند: چگونه میشود که پس از پیامبر خاتم, کسانی در آیند و به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال, تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزی را نفی و منع میکند و به حکم خاتمیت وجود و وقوع چه امری ناممکن میشود؟ و چنان خاتمیت رقیقی که همه شئوون نبوت را برای دیگران میسور و ممکن میسازد، بود ونبودش چه تفاوتی دارد."