چکیده:
مسئلة معرفت نفس،از قدیم الایام در بین حکما و متکلمان و در تمام ادیان مطرح بوده است و به عنوان کلید معرفت حق و آخرت شناخته میشود.نه در غرب و نه در شرق،به صورت یکنواخت با آن برخورد نشده است.در این میان،ابن سینا عقل را مسلم مجرد میداند و چون نفس از شئون عقل است،طبعا نفس هم مجرد است.آنچه مهم است این است که چگونه این امر مجرد به بدن مادی تعلق میگیرد،ولی صدرالمتألهین بر اساس اصل حرکت جوهری،قائل شد که نفس،جسمانیی الحدوث است و نفس و بدن متحدند.سرانجام،به دیدگاه حکیم مدرس زنوزی اشاره میشود که قائل است به اینکه تعلق نفس به بدن از مصادیق ترکیب اتحادی است.
خلاصه ماشینی:
"حال چگونه میشود یک امر مجرد که مرسل است و مقید به زمان و مکان خاصی نیست،مثلا نفس زید که مجرد است،اگر فرض کنیم که مجرد است،چگونه به بدن زید به خصوص،در این شرایط زمانی و مکانی تعلق میگیرد؟ اگر نفس،قبل از تعلق به بدن مجرد است،چگونه به بدن تعلق میگیرد؛یعنی چگونه حادث میشود؟ امری که مجرد و فوق زمان و مکان است،مجرد یعنی فوق زمان و مکان،و از زمان و مکان رفیعتر و بالاتر است،چگونه به یک بدن مادی در شرایط زمانی و مکانی خاصی تعلق میگیرد؟ ظاهر حرفهای شیخ الرئیس و حکمای پیرو او،این است که نفس،مجرد بوده و به بدن تعلق گرفته است(همان:318؛ابن سینا،2:1375/286 و 3/259).
در واقع خواستهاند بگویند:امر مجرد درست است که نسبتش یکسان است و رفیعتر از عالم ماده است،ولی در عالم،وجود دارد،اما این بدن،بدن زید مثلا،وقتی آمادگی پیدا کرد،مثل همان بنزین که آمادة احتراق است،فورا نفس به آن تعلق میگیرد.
سؤالی که در اینجا مطرح است این است که آیا این تعلقی که نفس به بدن دارد،به او اعطا میشود یا خودش حالت اشتدادی پیدا کرده و خود به خود از او میتراود؛یعنی ماده،تبدیل به این،شده است؟ باید گفت البته اعطا میشود،ولی نه به این معنی که ماده آنجا گذاشته شده و چیزی بر رویش میاندازند.
مسئلة دیگری که مطرح است،آن است که نفس،در این مرحله،حرکت اشتدادی دارد،بعد از مفارقت چطور،این حرکت ادامه دارد یا خیر؟ باید گفت که نفس وقتی از بدن مفارقت کرد،دیگر حرکت ندارد و اگر چیزی باشد،افاضات ربانی است.
مسئلة دیگر این است که،نفس در همین مرحلة قبل از مفارقت از بدن که به مرحلهای از اشتداد میرسد که نام مجرد میتوان بر آن اطلاق کرد،آیا حرکت در این مرحله قابل تصور هست؟ میتوان گفت:در اینجا دو حیثیت وجود دارد."