چکیده:
ابتدا معنای حکمت در لغت،قرآن و تفاسیر،حدیث و اصطلاح حکما،سپس اقسام حکمت:حکمت مشاء،اشراق و متعالی بررسی شده است.رابطة حکمت و کلام و همچنین حکمت و دین بحث بعدی این مقاله را تشکیل میدهد.نتیجة این بحث آن است که سعادت حقیقی یا منشأ سعادت حقیقی انسان فلسفه،یعنی شناخت صحیح الهیات است یا شناخت الهیات دخالت تام در آن دارد؛زیرا سعادت حقیقی انسان یا فعلی شدن کمالات نظری و عملی است و یا بر فعلی شدن آنها مترتب است.در هر صورت،شناخت مسائل الهی سبب خوشی،آرامش و راحتی حقیقی همیشگی انسان است که مطلوب همه انسانهاست.
خلاصه ماشینی:
"این سخن،مردود است؛زیرا اولا میشود بدون خواندن علم کلام و فلسفة مشاء،یعنی بدون سلوک راه ظاهر،اصل وجود ماورای طبیعت را از استاد و مرشد بپذیرد و سپس به دستورات او عمل کند و از طریق باطن سیر و سلوک نماید و ثانیا اگر سلوک راه باطن بدون سلوک راه ظاهر ممکن نباشد و همیشه سلوک راه باطن مسبوق به سلوک راه ظاهر باشد،لازم میآید که انقسام حکیم به بحاث و متأله و بحاث متأله و انقسام طالب به طالب بحث و طالب تأله و طالب بحث و تأله درست نباشد و حال آنکه شیخ اشراق این گونه تقسیم نموده است.
صدرالمتألهین شیرازی میفرماید: معارف و علوم حاصل برای ما از دو طریق ظاهر و باطن حاصل شده است(381:1354 و 382)و نباید کلام ما بر مجرد مکاشفه و ذوق یا تقلید شریعت بدون ممارست ادله و براهین و التزام قوانین حمل گردد؛زیرا مجرد کشف بدون برهان کافی در سلوک نیست،همانگونه که مجرد بحث بدون مکاشفه،نقصان بزرگ در سیر است(همو،بیتا:7/153 و 326)و عادت صوفیه اکتفا بر مجرد ذوق و وجدان است و اما،ما بر چیزی که برهان قطعی بر آن اقامه نشده باشد اعتماد نمیکنیم و آن را در کتابهای فلسفی ذکر نمینماییم(همان:9/234)و منزه است شریعت حق الهی بیضاء از اینکه احکام آن مخالف معارف یقینی باشد و نابود باشد فلسفهای که قوانین آن مطابق با کتاب و سنت نیست(همان:8/303).
پس فلسفة مشاء و کلام عقلی از حیث اصل و ریشه یکی و حکمت اشراق و عرفان نیز یکی است و غیر از این دو طریق برای افراد معمولی طریقی وجود ندارد؛چون وحی اولا راه نیست،بلکه اصل هدف است و ثانیا برای افراد معمولی نیست و مخصوص انبیاست و طریق دیگران به مطالب وحی شده جز دو طریق نیست؛چون نقل اگر مفید یقین باشد،برهان یا در حکم برهان است وگرنه هیچ ارزشی در علوم نظری و مطالب یقینی ندارد."