چکیده:
جامعهشناسی ساختگرا یکی از رویکردهای اساسی نقد ادبی معاصر است.جامعه شناسان ساختگرا چون گلدمن آلتوسر و ماشری گاه متون سمبولیستی و سوررئالیستی را مورد بررسی قرار میدهند.داستان سه قطره خون صادق هدایت دارای ظرفیتهایی است که میتواند قرائتهای متفاوتی داشته باشد.معمولا داستان سه قطره خون را از دیدگاه روانشناختی تحلیل کردهاند،اما این مقاله داستان حاضر را با رویکرد ادبی متفاوت،یعنی بر اساس نظریات جامعهشناسان ساختگرا بررسی میکند.بررسی نموده است.جامعهشناسان ساختگرا،بازتاب ایدئولوژی و ساختارها و صورتبندیهای اجتماعی را در متن جستجو میکنند و آنگاه توانایی نویسندگان و فردیت آنها را در تحولات اجتماعی نشان میدهند.داستان سهقطره خون واقعیات اجتماعی زمان خود را بازتاب میدهد و ناتوانی شخصیتهای آن را در زیر سیطرهء ایدئولوژی آشکار میسازد.
Structuralist sociology is among the decisive approaches of the contemporary literary criticism whose pioneers such as Althusser، Macherey and Goldmann، have sometimes analyzed the symbolistic and surrealistic texts.
Three drops of Blood by Sādegh Hedāyat، although mostly studied psychologically، has the capacity to be read from different viewpoints. The present study of this work is based on the ideas of the structuralist sociologists who look for the reflection of ideologies، social structures and formations in literary texts in order to picture the genius of their writers in representing social changes. Three drops of Blood as a representation of the social relationships of its time، reveals how an ideological society enfeebles its men and women by depriving them of their human rights.
خلاصه ماشینی:
"لوکاچ3(1791-5881)این اندیشه را گسترش میدهد و میگوید نویسندگان رمانهای رئالیستی چون بالزاک و تولستوی،نه تنها حقایق کلی و ساختاری جامعهء خود را بازتاب میدهند،یعنی واقعیتهای استثمار طبقاتی و ستمهای اجتماعی را منعکس میسازند،بلکه خودبهخود به روشنگری طبقهء کارگر میپردازند و به بینش انتقادی آنها دامن میزنند(زیما،7731:361)و در نتیجه روش تولید اقتصادی و روابط طبقاتی را تغییر میدهند و در یک کلام بر زیربنا اثر میگذارند.
به طور کلی اهز دیدگاه مارکسیستها چه بسا این فرد نیست که برای خود دارای ایدئولوژی است،فکر میکند و تصمیم میگیرد،بلکه او محصول روند تاریخی،اجتماعی و مادی است Bain,) (Beaty,Hunter,1991:1402 واندیشههایش مبتنی بر همین فرایند ما تریالیستی است.
هدایت با زبان فنی و سمبولیستی دلخواه برشت،آدورنو و دیگران،چه بسا از اندیشهء بازتاب مستقیم واقعیت فاصله گرفته است:او تلاش کرده تا با زبان نو و طرح تازه از یک واقعیت با تکنیکهای تازهء هنری،نمایش تازهای از غربت و بیگانگی انسان در دنیایی از وحشت و اضظراب ارائه کند،همان طور که برشت در نظریهء«فاصلهگذاری»خود شخصیتهای عجیب داستان را در بازنمایی نامستقیم حقایق اجتماعی مؤثر میداند، آدورنو نیز با گرایشهای فرمالیستی بدین باور است که هنر به جای بازگویی مستقیم واقعیات،باید حقایق را با عکسبرگردانهای خود،فرمی زیباییشناختی بدهد.
گاه لازم است که از معلولها به علتهاهی زیربنایی یا نسبتا زیربنایی راه بجوییم:شرایط استبداد دوباره پس از مشروطیت،دخالت سیاسی بیگانگان،تأثیر غرب بر شیوههای تولید داخلی،نابودی مذاهب و اساطیر ایرانی،از بین رفتن عدالت و وحدت ملی و اصالت ایرانی و مجموعا مرگ ارزشهای هویت ملی و در پایان ستیز میان حاکم(ناظم)و مردم اعم از روشنفکر و عوام(به منزلهء تقابل اساسی دو طبقهء متضاد که جامعهشناسان ساختگرا و کلنگر چون لوکاچ و گلدمن بیش از همه به بازتاب این تقابل اشاره میکنند)."