چکیده:
هر مکتب اخلاقی مبتنی بر مجموعهای از مبانی معرفتشناختی،هستیشناختی و انسانشناختی خاص خود است.اخلاق سکولار نیز به نوبهء خود دارای چنین مبانیای است.این مقاله،مبانی انسانشناختی اخلاق سکولار و میزان صحت و سقم آن و نیز جایگاه اخلاق دینی و به عبارت دیگر،حمایت دین از ارزشهای اخلاقی را بررسی کرده است.اومانیسم،فردگرایی،لیبرالیسم،نظریهء تکامل طبیعی از جمله مبانی انسانشناختی اخلاق سکولار میباشند.در بحث از اومانیسم،به مسئلهء حق و تکلیف و نسبت بین آن دو و نیز از موضوع اخلاق دینی،به نقدهای نفی تکلیف از انسان اشاره گردیده است.
خلاصه ماشینی:
"البته گاهی به صورت اعتباری گفته میشود که خالق بر خود تکلیف کرده است روزی مخلوق خود را بدهد و او را نیز هدایت کند؛اما این زبان،زبان اعتبار و مجاز است،وگرنه هیچ تکلیفی بر عهدهء خالق نیست؛زیرا معنا ندار خالق و مالک،در برابر مخلوق و مملوک خود مکلف باشد.
سخنی نادرست است؛زیرا حق و تکلیف دو امر ملازم بوده و در این مورد،رابطه دو طرفه میباشد و اگر تکلیفی بر عهدهء یکی است،حقی نیز برای او ثابت است؛اما اگر مراد این است که از نگاه انسان مدرن اساسا تکلیف در برابر خداوند معنا ندارد و او زیر بار هیچ تکلیفی نمیرود-ظاهرا شواهدی بر ارادهء این معنا وجود دارد-باید گفت چنین دیدگاهی باطل است و هیچ منطق عقلانی آن را پشتیبانی نمیکند.
فردگرایی فردگرایی یا مذهب اصالت فرد،یکی از گرایشهای اومانیستی است که در آن اومانیسم به صورت فردگرایی ظهور یافته است،به همین دلیل،فردگرایی را باید یکی از مبانی اخص اخلاق سکولار دانست که تنها گروهی از سکولارها بدان معتقدند و در برابر آنها،جامعهگرایان گروه دیگر را تشکیل میدهند.
خدا و باورهای مذهبی نیز از این قاعده مستثنا نیست و این انسان است که تصمیم میگیرد چه ارزشها و هنجارهایی را به منزلهء ارزشهای اخلاقی خود برگزیده و به آنها پایبند باشد.
بر اساس آموزههای دینی و آنچه در کتاب مقدس مسیحیان آمده بود،انسان در مقام اشرف مخلوقات،موجودی بود که به طور مستقیم توسط خداوند آفریده شد و به دلیل نافرمانیاش،از بهشت رانده شد و بر روی زمین هبوط کرد؛اما نظریهء تکامل میگفت انسان چون سایر موجودات،در سایهء تطور و تکاملی که بین انواع مختلف صورت پذیرفته و به بقای اصلح انجامیده،به وجود آمده است و مسلهء هبوط هیچ دلیل واضح و روشنی ندارد."